عشق در مشروب 🍷

پارت ۵🍷

رفتم دفتر کارم که به کار هام برسم که یهو صدای جیغ ندیمه ها را شنیدم رفتم پایین که ببینم چی شده
که با صحنه ای که دیدم ایکاش مرده بودم و نمی‌دیدم
میرا داشت خون بالا میاورد میکرد و توی طب غرق بود سینش مدام بالا و پایین می‌رفت و ناله میکرد .
رفتم
سمتش و نبضش را گرفتم خیلی تند میزد به دکترش زنگ زدم که سریع اومد و معاینه اش کرد
الان دوساعته که بیرون نیومده بغل در نشستم و تکون نمی خورم اوجما میاد و بغلم میشینه و سرم را نوازش می‌کنه که دکترمید بیرون سریع بلند میشم ویپرسم

# حالش خوبه دکتر ؟

دکتر : بله الان بهتر هستند ولی بیشتر مراقبش باشید اگر باز هم این طور شد بهم خبر بدید

# ممنون باشه حتما

بعد از تعظیم کردن خداحافظی کرد و رفت

رفتم توی اتاق میرا و به در تکیه دادم مثل فرشته ها هست نمی توانم ازش دل بکنم مدام اون حرف هایش میاد توی ذهنم

تمام حرف های من راسته تو هستی که نمی‌خواهی قبول بکنی دوستت ندارم

مدام بهش فکر میکنم از سرم نمیره بیرون

سه روز بعد تهیونگ : این مدت خبری از میرا نیست اکثر مواقع توی بار منتظرش هستم یک جور هوایی دلم براش تنگ شده

میرا : با اون کاربری که اون عوضی باهام کرد یک روز کامل بیهوش بودم هنوز که هنوزه درد دادم ولی خب خیلی بهترم راستش دلم برای اون پسره ... ام اسمششش ... اهااا اسمش تهیوگ بود دلم براش تنگ شده پسر بامزه و خوشتیپی بود ازش خوشم اومده امروز می‌خوام برم بار شاید پیداش بکنم

توی بار میرا : رفیدم اونجا پیداش کردم و بغلش نشستم

+ سلام خوبی ؟

- او سلام مرسی من خوبم تو خوبی

+اره مرسی ممنون

- اممم میگم یک سوال بپرسم قول میدی فک نکنی فضولم

+ اوکی بپرس

- چرا این چند روز نبودی ؟


+....
دیدگاه ها (۰)

عشق در مشروب 🍷

عشق در مشروب 🍷

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

Blackpinkfictions ۲۴ پارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط