آنقدر حظ می کنم بانو صدایم می کنی

آنقدر حظ می کنم «بانو» صدایم می کنی

یا که خاتون تمام قصه هایم می کنی

 

دست در گیسوی من با شیطنت های لبت

قند را، هم صحبتِ فنجان چایم می کنی

 

هر زمستان وقتی از سرما تنم یخ می زند

با تن مردانۀ خود آشنایم می کنی

 

تو همان غارتگر معروف آتش پاره ای

بر دلم آتش زدی، حالا رهایم می کنی؟

 

من دلم طاقت ندارد، قصه را پایان بده

بی وفا! امشب چه با این بوسه هایم می کنی؟
دیدگاه ها (۶)

#باران_گرفته_امباران گرفته ام به هوای شکفتنتجاری در امتداد ت...

#نترس_دل_ندارم_دوباره_عاشق_شوم!.دیشب بودهمین دیشبالهۀ الهامب...

#سلام_صبح_قشنگتون_بخیر."صبح"یعنی آغاز؛آغاز یک عبورو دریچه یک...

نه ...دیگر چنان پر شوردوستت نمی دارمچرا که تابش زیبایی اتبرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط