میترسم

میترسم
خیلی میترسم..
حتی بیشتر از ارتفاع..
بیشتر از آتشفشان..
یا حتی از سیل بیشتر
یا بیشتر از اسلحه
بیشتر از گلوله
بیشتر از مرگ
بیشتر ار مرگ
خیلی میترسم
از اینکه توی خونه تنها باشمو یه افعی بزرگ پایین تختم باشه هم بیشتر..
قبلاً انقدر ترسو نبودم..
ولی الان میترسم..
از چی میترسم؟!
من از اینکه بگم "دوست دارم" میترسم..
حاضرم شب توی کلبه تنها توی جنگل بمونم
صدای کشیده شدن پنجه ی خرس رو روی در بشنوم..
زوزه ی گرگا روانیم کنه
ولی به هیچ کس نگم دوست دارم..
حاضرم غروب پاییز تو زیر زمین یه خونه ی متروکه که تو حیاطش لاشه ی یه کلاغ افتاده و تعداد موشا از برگای زرد کف حوض خشک شده بیشتره بخوابم
ولی به هیچ کس نگم "دوست دارم"
من به جای "دوست دارم" هزارتا واژه ی دیگه بلدم..
هزارتا واژه که شاید هیچ کس بلد نباشه..
میتونم به جای "دوست دارم" بگم
دردت به چشمام..
می تونم بگم
غرقم تو چشمات..
می تونم
می تونم بگم
بغلت بهشتمه
نفست امیدمه
نگات تسکینمه
می تونم هرچی بگم جز "دوست دارم"

"دوست دارم" مثل عطر می مونه
جدایی میاره..
گفتم "دوست دارم" رفت
می ترسم
دیگه میترسم بگم "دوست دارم"
#فرزانه_صدهزاری
دیدگاه ها (۳)

می‌دونی، بدبختی اینجاست آدم دلش نمیاد بره خودشو بندازه بغل م...

عشق تو...به تو وابستگی داره دلی که مَسته چشاتهِ...

یوقتایی همه خرابه رو باید از نو ساخت چون با ساختن خرابه هاست...

زندگی به همین قشنگیه فقط انتخاب باماست که قشنگ و آروم ببینیم...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

You must love me... P1

You must love me... P7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط