(راز زندگی هاردن) پارت ۱
(راز زندگی هاردن) پارت ۱
رفتم سمت تختش انگار می خواست به من
چیزی بگوید دستایش را به تخت بسته بودن بافریاد می گفت: تو قاتلی قاتل من
گیج شده بودم یعنی بامن است؟
پرستارها می گفتن دیگر امیدی نیست
او کاملا دیوانه شده است
اما نه انگار می خواست به من چیزی بگوید
از من چاقو خواست
من نمی خواستم بهش بدهم اما
خودش را به در و دیوار زد بده دیگر بده
مجبور شدم که بدم با چاقو انگشتش را برید و می خندید ترسیدم پرستار را خبر کردم
اما فایده نداشت زمزمه می کرد انگشته مرا دنبال کن نفهمیدم چه می گوید گیج شده بودم
یعنی منظورش چیست؟ چه چیزی را باید دنبال می کردم...................
شرت نمی گذارم اگر دوست داشتید لایک وکامنت بگذارید ❤🙏🏻
رفتم سمت تختش انگار می خواست به من
چیزی بگوید دستایش را به تخت بسته بودن بافریاد می گفت: تو قاتلی قاتل من
گیج شده بودم یعنی بامن است؟
پرستارها می گفتن دیگر امیدی نیست
او کاملا دیوانه شده است
اما نه انگار می خواست به من چیزی بگوید
از من چاقو خواست
من نمی خواستم بهش بدهم اما
خودش را به در و دیوار زد بده دیگر بده
مجبور شدم که بدم با چاقو انگشتش را برید و می خندید ترسیدم پرستار را خبر کردم
اما فایده نداشت زمزمه می کرد انگشته مرا دنبال کن نفهمیدم چه می گوید گیج شده بودم
یعنی منظورش چیست؟ چه چیزی را باید دنبال می کردم...................
شرت نمی گذارم اگر دوست داشتید لایک وکامنت بگذارید ❤🙏🏻
۱.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.