شاید خواب دیدم
شاید خواب دیدم
شاید اصلا بودی
همین پنجره بود
نگاهِ تو بود
صدای نفست
عطرِ تنت
انگار بوده ام
جاری شده ام در این فضای دل انگیز
چه رویای نزدیکی
این نهایتِ خیال است
که ندانم کجاست وُ بوده باشم !
من روزی بوده ام کنارت
شاید هم باید باشیم
به همین زودی ها
درست همین جا
می شود پیراهنت را قرضم دهی ؟
می شود پُزِ ایستادنت را مهربان ؟
اصلا تو با ما بیا
من می خندم در آغوشش ،
کنارِ بهشت
تو عکس بگیر از ما !
هوای بارانی
منم عاشقِ شمال
بهشت آمده ایم انگار !
رهایی همین جای زندگی ست
همین قدر زیبا
همین قدر ساده
ببین پنجره باز است
وجودت چه عطری دارد
آرزوهایم رنگِ بهشت شده
تو بیا ،
من از نگاهِ بهشت چشم بر می دارم
تو بیا ،
بر می گردم به نگاهت
مرا با همین اندام
همین احساس تجسم کن !
خیال کردن ،
تنها راهِ آزادی ست !
تو تصور کن مرا
پشتِ این بهشت وُ
من آدمی را در آغوشِ این حوای رویایی !
شعر از م.ش
شاید اصلا بودی
همین پنجره بود
نگاهِ تو بود
صدای نفست
عطرِ تنت
انگار بوده ام
جاری شده ام در این فضای دل انگیز
چه رویای نزدیکی
این نهایتِ خیال است
که ندانم کجاست وُ بوده باشم !
من روزی بوده ام کنارت
شاید هم باید باشیم
به همین زودی ها
درست همین جا
می شود پیراهنت را قرضم دهی ؟
می شود پُزِ ایستادنت را مهربان ؟
اصلا تو با ما بیا
من می خندم در آغوشش ،
کنارِ بهشت
تو عکس بگیر از ما !
هوای بارانی
منم عاشقِ شمال
بهشت آمده ایم انگار !
رهایی همین جای زندگی ست
همین قدر زیبا
همین قدر ساده
ببین پنجره باز است
وجودت چه عطری دارد
آرزوهایم رنگِ بهشت شده
تو بیا ،
من از نگاهِ بهشت چشم بر می دارم
تو بیا ،
بر می گردم به نگاهت
مرا با همین اندام
همین احساس تجسم کن !
خیال کردن ،
تنها راهِ آزادی ست !
تو تصور کن مرا
پشتِ این بهشت وُ
من آدمی را در آغوشِ این حوای رویایی !
شعر از م.ش
- ۱۰.۱k
- ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط