برگشته ام به اتاق شلوغی که حالا خالی است

برگشته ام به اتاق شلوغی که حالا خالی است
آهنگ هایی را که شنیده نمی شدند را گذاشته ام
و به آدم هایی می اندیشم که نیستند
...
برگشته ام به دفتر خاطراتی که هیچ دایناسوری در آن نمی زیسته
صداهای عجیب با من صمیمی اند و غریبه ها دوست
و ردپای غول هایی را می شمارم که شکست نخورده، رفته اند

برگشته ام به روزهای هزار سال پیش
غار من خالی است و هوای اینجا کم است
به لبخندهایی فکر می کنم که صاحبشان را گم کرده اند...
دیدگاه ها (۱)

سال ها بعددختری از نسل توکنار پنجره می نشیندو نمی داندقطره ا...

میگن عشق اول مهمه!!!ولی بیشتر که آدم فکر میکنه، میبینه از او...

همیشه مطمئن بودم یه روز این اتفاق می افته..تو قطعا موندنی نب...

اگر انسانِ نخستین بودمبرای گفتن از عشقلب های تو را بر دیوار ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط