پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال

پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس زنم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام

بر قامتت که وسوسه شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان، نگاه را

تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی، کرشمه رقصی ربوده ام

اما تو چون بتی که به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت، کنده ای

هشدار زانکه در پس این پرده نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که ترا هم شکسته ام ! 💜
دیدگاه ها (۱)

اونایی که عرفه کربلایین تو بین الحرمیناونایی ک مشهدین تو خون...

خاک عرفات را ، آب زمزم را ، کوه حرا را ، جرات ابراهیم را ، ط...

گویا ایران اینا با ایران ما خیلی فرق داره یا هم جمعیت اکثریت...

وزیر کشاورزی ژاپن گفت به لطف دوستان برنجم تامینه و نیاز به خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط