پارت ¹³
پارت ¹³
جونگکوک زد تو کارش و امد کنار ا.ت نشست و سر ا.ت رو گذاشت روی شونش (بچه ها اگر یادتون باشه یه فیلم بود که همشون داشتن گریه میکردن موهای تهیونگ قرمز بود خوب ... دقیقا همون جوری که ته ته رو گذاشت رو شونش ا.ت رو گذاشت بلع👍🏻🗿)ا.ت هم بغلش کرد و بلند بلند شروع کرد به گریه و یهو داد زد
ا.ت:نباید ناراحت باشید این تازه اولای زندگی نکبته منه حق نداریدددد گریه کنیدددد
جونگکوک:ا.ت اروم باش لطفا بعد خودتو خالی کن و هر وقت آمادگیشو داشتی برامون بگو...باشه؟
ا.ت با بغض تو چشمای کوکی نگاه کرد و گفت:چرا ایجوری میکنی؟
جونگکوک:چی!!چی..چیکا کردم؟؟؟؟؟
ا.ت:کوکی تو خیلی خوبی...مرسی که هستی هق ا..اما من الان آمادگی هیچ چیزیو ندارم
جونگکوک:(لبخند زد و گفت)ا.ت من پیشتم...ما پیشتیم پس میتونی هر زمانی که آمادگیشو داشتی بگی
جولیکا:ما پیشتیم(بغض)
جیهوپ:تو دیگه تنها نیستی
نامجون:ما دوست داریم و باهم این مشکل و حل میکنیم
﴿و هر کس یه چیز گفت﴾
چند روز بعد
ویو ا.ت
ا.ت:پسرا من...هوففففف من می خوام تعریف کنم...همه چیز و
جسی:تو مطمعنی؟آمادگیشو پیدا کردی؟؟؟
ا.ت:اره من آمادم
ا.ت:بیاید بشینید
خوب اولین اتفاق بد زندگیمو شنیدید حالا نوبت بقیشه
زمانی که ۱۴ سالم شد قرار بود با یه پسر پولدار بطور قراردادی نامزد کنم تا خانوادم بتونن با هر.زه کردن من پول در بیارن چون خونه ی ما کوچیک بود ما خجالت میکشیدیم که اونا بیان خونمون البته من برام مهم نبود که چی بشه چون حس میکردم هر اتفاقی هم بیوفته چه زود و چه دیر قرار من و به زور هر.زه کنن و من اون موقع همه چیز و میدونستم میدونستم قرار چه بلاهایی سرم بیارن و دیگه تانایی نبود دیگه خواهرم نبود که مواظبم باشه توی اون سن جسی خارج از کشور بود و من قشنگ افتاده بودم ته چاه روزی که قرار بود برم خونه ی پسره رسید
(فلش بک)
(پسره رو با _ علامت نشون میدم)
_پیاده شو
ا.ت:....
_خوب بیا داخل منتطر چی؟؟؟؟
ا.ت:میشه حد اقل آروم تر صحبت کنی...تو خیلی داد میزنی
_هه این داد های من قراره...
خماری😭👍🏻💔
وای جعر من برای این بنده خدا چه زندگی جهنمی درست کردم البتهههه با وجود پسرا از بهشتم بهشت تره🤤
جونگکوک زد تو کارش و امد کنار ا.ت نشست و سر ا.ت رو گذاشت روی شونش (بچه ها اگر یادتون باشه یه فیلم بود که همشون داشتن گریه میکردن موهای تهیونگ قرمز بود خوب ... دقیقا همون جوری که ته ته رو گذاشت رو شونش ا.ت رو گذاشت بلع👍🏻🗿)ا.ت هم بغلش کرد و بلند بلند شروع کرد به گریه و یهو داد زد
ا.ت:نباید ناراحت باشید این تازه اولای زندگی نکبته منه حق نداریدددد گریه کنیدددد
جونگکوک:ا.ت اروم باش لطفا بعد خودتو خالی کن و هر وقت آمادگیشو داشتی برامون بگو...باشه؟
ا.ت با بغض تو چشمای کوکی نگاه کرد و گفت:چرا ایجوری میکنی؟
جونگکوک:چی!!چی..چیکا کردم؟؟؟؟؟
ا.ت:کوکی تو خیلی خوبی...مرسی که هستی هق ا..اما من الان آمادگی هیچ چیزیو ندارم
جونگکوک:(لبخند زد و گفت)ا.ت من پیشتم...ما پیشتیم پس میتونی هر زمانی که آمادگیشو داشتی بگی
جولیکا:ما پیشتیم(بغض)
جیهوپ:تو دیگه تنها نیستی
نامجون:ما دوست داریم و باهم این مشکل و حل میکنیم
﴿و هر کس یه چیز گفت﴾
چند روز بعد
ویو ا.ت
ا.ت:پسرا من...هوففففف من می خوام تعریف کنم...همه چیز و
جسی:تو مطمعنی؟آمادگیشو پیدا کردی؟؟؟
ا.ت:اره من آمادم
ا.ت:بیاید بشینید
خوب اولین اتفاق بد زندگیمو شنیدید حالا نوبت بقیشه
زمانی که ۱۴ سالم شد قرار بود با یه پسر پولدار بطور قراردادی نامزد کنم تا خانوادم بتونن با هر.زه کردن من پول در بیارن چون خونه ی ما کوچیک بود ما خجالت میکشیدیم که اونا بیان خونمون البته من برام مهم نبود که چی بشه چون حس میکردم هر اتفاقی هم بیوفته چه زود و چه دیر قرار من و به زور هر.زه کنن و من اون موقع همه چیز و میدونستم میدونستم قرار چه بلاهایی سرم بیارن و دیگه تانایی نبود دیگه خواهرم نبود که مواظبم باشه توی اون سن جسی خارج از کشور بود و من قشنگ افتاده بودم ته چاه روزی که قرار بود برم خونه ی پسره رسید
(فلش بک)
(پسره رو با _ علامت نشون میدم)
_پیاده شو
ا.ت:....
_خوب بیا داخل منتطر چی؟؟؟؟
ا.ت:میشه حد اقل آروم تر صحبت کنی...تو خیلی داد میزنی
_هه این داد های من قراره...
خماری😭👍🏻💔
وای جعر من برای این بنده خدا چه زندگی جهنمی درست کردم البتهههه با وجود پسرا از بهشتم بهشت تره🤤
۲۴.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.