گل بانو سوری مادر ساله شهید عزتالله کرمعلی با مهر و م
گل بانو سوری مادر 75 ساله شهید عزتالله کرمعلی با مهر و محبت مادری وصیتنامه فرزند شهیدش را بر تار و پود قالیچه میبافد تا به مقام معظم رهبری اهدا کند.
فرزند شهیدم عزتالله در 17 سالگی با اینکه سن و سال بسیار کمی داشت و بهعنوان داوطلب بسیجی به جبهه اعزام و در سال 62 در منطقه عملیاتی قصر شیرین در جبهههای غرب کشور به دست نیروهای بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
من سواد خواندن و نوشتن نداشتم ولی بارها از فرزندانم خواستم تا وصیتنامه شهید را برایم بخوانند زیرا نکات اخلاقی و مذهبی بسیار عبرتآموز و ارزندهای در آن نهفته بود بنابراین تصمیم گرفتم آن را بهصورت فرش و گلیم کوچک ببافم.
در قدم اول پسرم وصیتنامه برادرش را به شکل خوانا و با خط بزرگ و برایم چاپ کرد و به شکل نقشه فرش درآورد.
من شبها و اوقاتی که دیگر بچهها و نوههایم در خانه نبودند با ذکر دعا و قرآن شروع به بافتن وصیتنامه فرزندم کردم و بارها از روح ایشان مدد گرفتم و به تعداد فرزندانم 5 تخته فرش و گلیمبافتم و آنها را به بچهها دادم و آنها نیز بهعنوان یادگاری از من آنها را در دیوار خانههایشان نصب کردند.
با توجه به اینکه من سواد نداشتم کار بافت هرکدام از آنها بیش از 6 ماه طول میکشید و من نیز با صبر و حوصله و با وضوع و خواندن دعای فرج برای سلامتی رهبر و جوانان و نابودی دشمنان ملت ایران شبها چند هزار صلوات قرائت میکردم و از اینکه وصیتنامه فرزندم را میبافتم انرژی میگرفتم.
وصیتنامه فرزند شهیدم باعث شد من قرائت قرآن را بیاموزم و الآن به شکرانه این کار هرسال در ایام سال جدید با چرخخیاطی قدیم خودم که بیش از 60 سال است آن را دارم برای بچههای بیسرپرست و تحت پوشش بهزیستی لباس میدوزم و همه اینها را مدیون فرزند شهیدم هستم.
در ابتدا اولین وصیتنامه فرزندم را بر روی گلیم یک و نیم در یک و نیم متر با نقشه پرچم ایران بافتم که خیلی مورد استقبال فرزندانم و همسایهها قرار گرفت.
بزرگترین آرزویم تا قبل از رفتن از این دنیا و ملحق شدن به فرزند شهیدم این است که با مقام معظم رهبری دیداری داشته باشم و یکی از فرشهایی را که بافتهام به ایشان هدیه کنم و نظرشان را در مورد این کار جویا شوم.
فرزند شهیدم عزتالله در 17 سالگی با اینکه سن و سال بسیار کمی داشت و بهعنوان داوطلب بسیجی به جبهه اعزام و در سال 62 در منطقه عملیاتی قصر شیرین در جبهههای غرب کشور به دست نیروهای بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
من سواد خواندن و نوشتن نداشتم ولی بارها از فرزندانم خواستم تا وصیتنامه شهید را برایم بخوانند زیرا نکات اخلاقی و مذهبی بسیار عبرتآموز و ارزندهای در آن نهفته بود بنابراین تصمیم گرفتم آن را بهصورت فرش و گلیم کوچک ببافم.
در قدم اول پسرم وصیتنامه برادرش را به شکل خوانا و با خط بزرگ و برایم چاپ کرد و به شکل نقشه فرش درآورد.
من شبها و اوقاتی که دیگر بچهها و نوههایم در خانه نبودند با ذکر دعا و قرآن شروع به بافتن وصیتنامه فرزندم کردم و بارها از روح ایشان مدد گرفتم و به تعداد فرزندانم 5 تخته فرش و گلیمبافتم و آنها را به بچهها دادم و آنها نیز بهعنوان یادگاری از من آنها را در دیوار خانههایشان نصب کردند.
با توجه به اینکه من سواد نداشتم کار بافت هرکدام از آنها بیش از 6 ماه طول میکشید و من نیز با صبر و حوصله و با وضوع و خواندن دعای فرج برای سلامتی رهبر و جوانان و نابودی دشمنان ملت ایران شبها چند هزار صلوات قرائت میکردم و از اینکه وصیتنامه فرزندم را میبافتم انرژی میگرفتم.
وصیتنامه فرزند شهیدم باعث شد من قرائت قرآن را بیاموزم و الآن به شکرانه این کار هرسال در ایام سال جدید با چرخخیاطی قدیم خودم که بیش از 60 سال است آن را دارم برای بچههای بیسرپرست و تحت پوشش بهزیستی لباس میدوزم و همه اینها را مدیون فرزند شهیدم هستم.
در ابتدا اولین وصیتنامه فرزندم را بر روی گلیم یک و نیم در یک و نیم متر با نقشه پرچم ایران بافتم که خیلی مورد استقبال فرزندانم و همسایهها قرار گرفت.
بزرگترین آرزویم تا قبل از رفتن از این دنیا و ملحق شدن به فرزند شهیدم این است که با مقام معظم رهبری دیداری داشته باشم و یکی از فرشهایی را که بافتهام به ایشان هدیه کنم و نظرشان را در مورد این کار جویا شوم.
- ۷۷۵
- ۲۵ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط