داداشـی گـفت: زودی یـه آرزو کـن.
داداشـی گـفت: زودی یـه آرزو کـن.
آبجـی کوچیکه چشـاشو بسـت و آرزو کرد..
داداشـی گفت: چـپ یا راسـت کوچولو؟
آبجـی کوچیکه گـفت: ررراسـت تاتاجی جون!
داداشـی دست چـپ و راسـتشو
مرور کرد و گـفت: خـب اشکال نداره
دستشـو دراز کـرد و یـه مـژه دیگـه
از زیر چشـم راسـت آجی برداشـت..
دیـدی؟؟؟ آرزوت می خـواد برآورده شـه ،
حالا چـی آرزو کردی کوچولو؟
آجـی کوچولو گـفت: آرزو کردم دیـگه مـژه هام نریـزه!
بعد سه تایی زدن زیر خنده ..
آبجـی کوچیکه و داداشـی و پرسـتار بخش شـیمی درمـانی..... .
آبجـی کوچیکه چشـاشو بسـت و آرزو کرد..
داداشـی گفت: چـپ یا راسـت کوچولو؟
آبجـی کوچیکه گـفت: ررراسـت تاتاجی جون!
داداشـی دست چـپ و راسـتشو
مرور کرد و گـفت: خـب اشکال نداره
دستشـو دراز کـرد و یـه مـژه دیگـه
از زیر چشـم راسـت آجی برداشـت..
دیـدی؟؟؟ آرزوت می خـواد برآورده شـه ،
حالا چـی آرزو کردی کوچولو؟
آجـی کوچولو گـفت: آرزو کردم دیـگه مـژه هام نریـزه!
بعد سه تایی زدن زیر خنده ..
آبجـی کوچیکه و داداشـی و پرسـتار بخش شـیمی درمـانی..... .
۱.۳k
۰۳ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.