یاد اون روزی که دلا تازه بی
یاد اون روزی که دلا تازه بی..
حیف بی با ، لامردمون آباد بی .........نه مثل حالا همه چی بر باد بی
کَشک و خُرما با دوای هر درد بی..... زور بازو قُوه هر مرد بی
موقع جورین بووی اوسین و داس .....ظهر گرما جونِ خُم ، رُطب و ماس
اُف سرو پُرگو او نون خُومونی.......... بَس بی خوش جونم سی یه مهمونی
تَنباک بندر فراوون بی بووی............ چاک بکن قلبون ته فردا صبح شَوی
بَرت بگم سازو نقاره ، همونه....... تا ابد تو ذهن مردم میمونه
با ایکه الیاس کولی خُوش می زهَ ...تُنپکی دسش غلومو لُش می دا
عروسی ها ساده بی اما قشنگ .......با تفنگ تو دستشون پر بی فشنگ
توی صَف زنا لباسای رنگارنگ ............جومه گَپو نبی شلوار تنگ
برق نبی با شو چراغ نفتی بی ..........بَکی می خونه با چه کلوو شپی
خو نبی با شو پر پرتکو بی................ با میلین دست زن زردکو بی
چَه و چورک دول و بند با حوض او ........زنا نهره می زدن سی کشک دو
بون خونه بی از تیر و مُهو .................زنا بیرزه می زدن از صبح تا شو
با گُروکِ دوزه بی ریسمونو بند ..........با حَشنه سر سردون بوی گند
پیر مردا با گلیم می ریسیذن ...........یا که با آرویز آرد می بیوزن
خرما با پا اَ خرس وا می نازن ...........یا سنگ چرمک تو بونگر می بازیزن
یاد اون روزی که دلا تازه بی .............حالا جونم بخدا افسانه بی
حیف بی با ، لامردمون آباد بی .........نه مثل حالا همه چی بر باد بی
کَشک و خُرما با دوای هر درد بی..... زور بازو قُوه هر مرد بی
موقع جورین بووی اوسین و داس .....ظهر گرما جونِ خُم ، رُطب و ماس
اُف سرو پُرگو او نون خُومونی.......... بَس بی خوش جونم سی یه مهمونی
تَنباک بندر فراوون بی بووی............ چاک بکن قلبون ته فردا صبح شَوی
بَرت بگم سازو نقاره ، همونه....... تا ابد تو ذهن مردم میمونه
با ایکه الیاس کولی خُوش می زهَ ...تُنپکی دسش غلومو لُش می دا
عروسی ها ساده بی اما قشنگ .......با تفنگ تو دستشون پر بی فشنگ
توی صَف زنا لباسای رنگارنگ ............جومه گَپو نبی شلوار تنگ
برق نبی با شو چراغ نفتی بی ..........بَکی می خونه با چه کلوو شپی
خو نبی با شو پر پرتکو بی................ با میلین دست زن زردکو بی
چَه و چورک دول و بند با حوض او ........زنا نهره می زدن سی کشک دو
بون خونه بی از تیر و مُهو .................زنا بیرزه می زدن از صبح تا شو
با گُروکِ دوزه بی ریسمونو بند ..........با حَشنه سر سردون بوی گند
پیر مردا با گلیم می ریسیذن ...........یا که با آرویز آرد می بیوزن
خرما با پا اَ خرس وا می نازن ...........یا سنگ چرمک تو بونگر می بازیزن
یاد اون روزی که دلا تازه بی .............حالا جونم بخدا افسانه بی
- ۷۳۵
- ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط