هر چه کردم که فراموش کنم آه نشد

هر چه کردم که فراموش کنم آه نشد
رفتم از خاطر و ، دلتنگِ دلم گاه نشد

او که با عشق به آغوشِ دلم آمده بود
تکیه بر عقل زد و ، همنفسِ راه نشد

گفت اندیشه ی او با من و با من شدن است
کلبه ام آه ، ولی روشن از آن ماه نشد

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
هیمه بر آتشِ ما ریخت و همراه نشد

من حسودم به هر آنکس که نگاری بیند
سهمم از عشق به اندازه ی یک کاه نشد

دفترم پُر شده از بغض ، چه باید بکنم ؟
هر چه کردم که فراموش کنم ، آه نشد


امیر طاهری
دیدگاه ها (۲)

کنار خود بنشین ! ... با خودت مشاوره کنبخند و از بدنــت ، غصه...

بگذار ، از یک بغض و یک تکـــرار بنویسماز اشک ... روی دسته ی ...

چون خاطره ی غنچه ی پرپر شده در باددر حافظه ی باغچه ها هستی و...

آه ای همدم دیرینه مرا یادت هستذره ای از من و آن خاطره ها یاد...

#دو_دختر_در_یک_نقاب#پارت2هواپیما درحال بلند شدن است لطفعا کم...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط