ویو نامجون
اعصابم خورد شد وقتی که دیدم جک بهم پیام داده
*متن *
چطوری نامی ببین یه کار خیلی مهم دارم پاشو بیا همون کلبه قدیمی درمورد میرابله
میرابل ، چرا باید در مورد اون باشه حتما باز میخواد بگه میرابل قراره همه رو بکشه حرف همیشگی جک همینه
نامجون = میرابل من باید برم یکی لز دوستای قدیمیم کارم داره زود برمیگردم
میرابل = باشه برو فقط قبلش میشه چشم بند منو از روی میز بدی چشمام داره اذیت میشه
نامجون = باشه عشقم بیا
میرابل = عشقم ؟ از کی تاحالا ؟
جین = راست میگه از کی تاحالا ؟
شوگا = احتمالا دیشب خبرایی بود
جیمین = اره نامی ؟ بابا این کراش من بود
جیهوپ = چیزی که زیاده کراش
نامجون = بابا دودقیقه آروم باشین نفس بگیرین من خیلی وقته این خانوم کوچولو رو دوست دارم عشقم کشید گفتم عشقم
دیدم میرابل سرخ شده مشخص بود داره خجالت میکشه رفتم و چشن بندشو آوردم و دور چشماش بستم که بچه ها هم یجوری نگام میکردن فک کنم هنوز قضیه رو حظم نکردن
وقتی چشم بندشو بستم سریع سوار ماشینم شدم و رفتم
زمان زیادی تو ماشین بودم آخه اینم حا بود انتخواب کرد
بعد مدت زمان طولانی و خسته کننده رسیدم با تمام آرامشی که داشتم درو باز کردم
و با چیز عجیبی مواجه شدم ...................
نامجون = از تو بعید بود جک
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.