Red snow
⑦part
جیمین: خوب بلد بودی یه هیولا جلوم بدی " بغض"
یونا: عوضی
برگشت تو اکادمی منم زنگ زدم خاله یونجی
ش مکالمه
جیمین: خاله میای دنبالم " بغض"
یونجی: چی شده؟ نگران نباش الان اونجام
پ مکالمه
چشمامو بستم وقتی چشمامو باز کردم خاله جلوم بود
یونجی: چیشده جیمین
جیمین: چرا موهام سفیده " بغض"
یونجی: تو خب این به زندگیه قبلیت ربط داره
جیمین: نمیخوام همه هیولا صدام میکنن " بغض "
یونگی: مامیییییی تو اینجا چیکار میکنی
یونجی: چی شده چه اتفاقی برای بچه ی خالت افتاده
یونا: تو پسر خالمی
یونگی: اره ولی بخاطر چشمام ترجیح دادم کسی ندونه بچه ی کیم هیچی این رفته گفته اون منو بوسیده بعد وقتی بقیه داشتن چیزی بهش میگفتن یکی کلاهشو برداشته و بهش میگن هیولا
مدیر: خب بنفش تیره عادیه
یونجی: واسه چی اذیتش میکنید
هارا: چون اون یه هیولاست
نارا: الان بابام میاد ببرنش ازمایشگاه
کلام از سرم افتاد دستمو کردم تو موهام و انقدر کشیدمشون که دردو راحت میتونستم احساس کنم
ته: اوکی ای
جیمین: من موش ازمایشگاهی نیستم" داد بغض"
نامو: چیه نارا اینه بچه ها بیاین ببرینش
صدای تیر اندازی شنیدم
ته: برو اون ور تو چرا رفتی جلوی تیر
چشمامو باز کردم خاله جلوی من چیکار میکرد
یونجی: چرا من خوبم یونگی حالت خوبی
یونگی:
جیمین: خوب بلد بودی یه هیولا جلوم بدی " بغض"
یونا: عوضی
برگشت تو اکادمی منم زنگ زدم خاله یونجی
ش مکالمه
جیمین: خاله میای دنبالم " بغض"
یونجی: چی شده؟ نگران نباش الان اونجام
پ مکالمه
چشمامو بستم وقتی چشمامو باز کردم خاله جلوم بود
یونجی: چیشده جیمین
جیمین: چرا موهام سفیده " بغض"
یونجی: تو خب این به زندگیه قبلیت ربط داره
جیمین: نمیخوام همه هیولا صدام میکنن " بغض "
یونگی: مامیییییی تو اینجا چیکار میکنی
یونجی: چی شده چه اتفاقی برای بچه ی خالت افتاده
یونا: تو پسر خالمی
یونگی: اره ولی بخاطر چشمام ترجیح دادم کسی ندونه بچه ی کیم هیچی این رفته گفته اون منو بوسیده بعد وقتی بقیه داشتن چیزی بهش میگفتن یکی کلاهشو برداشته و بهش میگن هیولا
مدیر: خب بنفش تیره عادیه
یونجی: واسه چی اذیتش میکنید
هارا: چون اون یه هیولاست
نارا: الان بابام میاد ببرنش ازمایشگاه
کلام از سرم افتاد دستمو کردم تو موهام و انقدر کشیدمشون که دردو راحت میتونستم احساس کنم
ته: اوکی ای
جیمین: من موش ازمایشگاهی نیستم" داد بغض"
نامو: چیه نارا اینه بچه ها بیاین ببرینش
صدای تیر اندازی شنیدم
ته: برو اون ور تو چرا رفتی جلوی تیر
چشمامو باز کردم خاله جلوی من چیکار میکرد
یونجی: چرا من خوبم یونگی حالت خوبی
یونگی:
۴.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.