صبحی که تو باشی و

صبحی که تو باشی و
غزل باشد و آغوش

یک صبح پر ازخاطره و
نیک سرشت است

گویی که در آغوش خودت
معجزه داری

آغوش توچون تکه ای از

باغ بهشت است
دیدگاه ها (۲)

سکوت کن دلم !این جا سکوت, اجباری ستاگر چه حرف و غزل در نگاهم...

در حریمِ مهربانیِ تو آرامم ولیبی تو قلبم غرق در آشفته حالی م...

سیصد و شصت و پنج روز با تو---روز اول

با دل شکسته‌ام چه کنم؟ در کوی عشق، بی‌صدا مانده‌ام. چشمم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط