به طرف در رفت
به طرف در رفت
با نگاهی مظلوم و با صدای بمی که بغض در پشت ان اماده انفجار بود گفت..
زندگی خیلی خیلی اسان بود ما سختش کردیم تا احساس مهم بودن به خودمان داده باشیم
میرفت و حتی توان درنگ برای بستن درب را هم نداشت
کمی بعد تر این جمله مثل گدازه در حال فوران مغزم را گداخت
آیا گذشتن از مرز سادگی اول راه مهم پنداری خویش بود ؟
همه ما در جنگی مشترکیم
فرار از کارزار معمولی بودن
#امیرعلی_قربانی
#زن_سالهای_تعصب
https://t.me/chekamehaibaran
با نگاهی مظلوم و با صدای بمی که بغض در پشت ان اماده انفجار بود گفت..
زندگی خیلی خیلی اسان بود ما سختش کردیم تا احساس مهم بودن به خودمان داده باشیم
میرفت و حتی توان درنگ برای بستن درب را هم نداشت
کمی بعد تر این جمله مثل گدازه در حال فوران مغزم را گداخت
آیا گذشتن از مرز سادگی اول راه مهم پنداری خویش بود ؟
همه ما در جنگی مشترکیم
فرار از کارزار معمولی بودن
#امیرعلی_قربانی
#زن_سالهای_تعصب
https://t.me/chekamehaibaran
۸۱.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.