برای از دست دادن تمام آن لحظه های که برات خرج کردم حتا کم
برای از دست دادن تمام آن لحظه های که برات خرج کردم حتا کمی از خود دلگیر مباشم...
چرا که چون انگار فقط همان لحظات حس میکردم واقعا زنده میزیستم
فرقی چندانی با الآنم که نمیکردم
بدنم کبود بود و افکارم در هم کلافی میشد که به دست گربه سیاه افسردگی بسپارم
جای لوله باریک سیگار روی لب های نقش داشت و باز هم خاکستر بر ریه هایم شکوفه میداد
اما اطمینان میبخشم به خاطر خود
انگار در آن لحظات من کمی کمتر به سان خیش میگشتم !
چرا که چون انگار فقط همان لحظات حس میکردم واقعا زنده میزیستم
فرقی چندانی با الآنم که نمیکردم
بدنم کبود بود و افکارم در هم کلافی میشد که به دست گربه سیاه افسردگی بسپارم
جای لوله باریک سیگار روی لب های نقش داشت و باز هم خاکستر بر ریه هایم شکوفه میداد
اما اطمینان میبخشم به خاطر خود
انگار در آن لحظات من کمی کمتر به سان خیش میگشتم !
۸۷۷
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.