ممکن، سریع و آسان جلوه دادن براندازی برای اقلیتی از جامعه
ممکن، سریع و آسان جلوه دادن براندازی برای اقلیتی از جامعه که قرار بود در حباب شبکه، خود را اکثریت فرض کند. هدف این بود که یک آشوب چند صد هزارنفری سراسری شکل بگیرد.برای رسیدن به این هدف، ابزار خلاقانه ای ایجاد شد: 'ایجاد تصور رفتنی بودن نظام.' یک بازی از دید من هوشمندانه و پر از ظرافت و پیچیدگی داخلی و خارجی راه افتاد برای باوراندن این امر به بخشی از جامعه ایران که کار تمام و جمهوری اسلامی در حال رفتن است.فرض بنیادین پروژه این بود: اگر این باور برای اقلیتی از جامعه ایجاد شود که نظام در حال رفتن است، آشوب بزرگ شکل خواهد گرفت. مقام امنیتی گفته بود: 'سیستم ها وقتی می روند که به نظر برسد دارند می روند!'
حالا یکبار دیگر آنچه را که دیده اید مرور کنید. همه چیز معنای جدیدی پیدا می کند. در داخل ایران هدف همه پروژه های کوچک و بزرگ، همین بود: کار تمام است! در خارج از ایران نیز یک پروژه بزرگ کلید خورد: از علم کردن اسماعیلیون و تلاش برای معرفی او به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی تا همایش برلین یا بردن نازنین بنیادی به شورای امنیت و دیدار علی نژاد با ماکرون. بایدن از تغییر و ماکرون از انقلاب حرف زد.هدف انتقال 'سیگنال پایان' بود. همه اینها روی برخی روندهای نسلی، جنسیتی و اقتصادی در ایران نشست. بی تعارف کم کاری ها و ندانم کاری های ما بزرگترین کمکی بود که طراح خارجی دریافت کرد. زیرساختی عظیم در داخل ایران مهیا شد که برخلاف برخی تصورات خام به هیچ وجه منحصر به فضای مجازی نیست. داستان بسیار بزرگتر است. همه آنها که وارد خیابان شدند بخشی از زیرساخت آشوب نبودند اما همه آنها که دست به خشونت زدند آگاهانه یا ناآگاهانه، با آن مرتبط بودند. غفلت از شکل گیری این زیرساخت، بزرگ ترین سوالی است که مسئولان یک دهه گذشته باید به آن جواب بدهند. ترکیب این زیرساخت با نارضایتی، بحران را ساخت. من درباره آن زیرساخت سخن نمیگویم. موضوعی است که فهم آن مهمترین مسئولیت کنونی جامعه اطلاعاتی ایران است. در اینجا بر نتیجه تمرکز می کنم. تا جایی که به نتیجه مربوط است پروژه به سختی شکست خورده.
نخستین علت شکست پروژه حجم بی سابقه خشونتی است که تولید شد. طراح خارجی در این باره عمد داشت: جنایت کنید، فیلم بگیرید و رجز بخوانید. نظام یا می ترسد و مماشات می کند که یعنی کار تمام است یا متقابلا دست به خشونت می زند که نفتی خواهد شد بر آتش اعتراضات. یافتن راه میانه آسان نبود. نظام به جای انتخاب خشونت یا مماشات، 'تولید آگاهی اجتماعی' را هدف گرفت. ذات آشوب باید آشکار و پرده از چهره کسانی که ادعا می کردند ایران را گلستان خواهند کرد، برداشته می شد. بعد، جمع کردن بساط قداره کشی و تروریسم دشوار نبود. اکنون جامعه ایران شاید معترض اما بسیار آگاه تر است. خشونت بی سابقه به جای اینکه ترس تولید کند یا به انگاره رفتن قدرت بدهد، به 'جامعه زدایی از آشوب' انجامید. و مهم تر،تصویر ذهنی جامعه ایران از آینده بدون جمهوری اسلامی را واقعی کرد. صریح ترین منتقدان به ما که می رسیدند می گفتند از شما خوشمان نمی آید ولی بساط اینها را جمع کنید!
خشونت کلامی ( و لمپنیسم وقیحانه و شعارها و فحاشی های بیشرمانه جنسی ) وضع براندازان را بدتر کرد. عملا آنچه رخ داد اثبات بی صلاحیتی اخلاقی براندازان در برای جامعه ای بود که هنوز می خواهد اخلاقی زندگی کند. تیرخلاص را اما افراط در دروغ گویی زد. من چند بار در میانه این پروژه و هنگام ارزیابی روندهای تولید و انتشار بیگ دیتا هوشمندی طرف طراح در جلوگیری از سقوط نمودار هیجانات و خلق رویدادهایی برای کش دادن غائله را ستایش کردم. انصافا فناوری پیچیده ای داشت اما خب، بیش از حد دروغ گفت.
از موضوع مهسا امینی تا همین آخرین داستان ... براندازان موفق به اثبات قطعی حتی یک مورد از ادعاهایشان نشدند. فاصله معنادار واقعیت عینی با تصویری که در ماهواره یا توئیتر ارائه می شد به تدریج تصویری متوهم و حتی تا حدی خل و چل از براندازان ارائه کرد.
نتیجه این شد که جامعه بویژه طبقات سنی که در ابتدای کار فکر می کردند رویایی در حال محقق شدن است، کنار کشید.
ناتوانی براندازان در مدنی نگهداشتن اعتراض، و عجز از خلق یک چشم انداز ولو مبهم، و اصرار به دروغ و خشونت، اعتبار پروژه را به سرعت کاهش و هزینه آن را افزایش داد.
اکنون نه تنها توهم رفتنی بودن زایل شده بلکه معلوم شده ریشه اجتماعی نظام استوارتر از هر برآوردی است که طرف طراح داشته. همه چیز به موقع شناسی و هوشمندی ما بستگی دارد.
حالا یکبار دیگر آنچه را که دیده اید مرور کنید. همه چیز معنای جدیدی پیدا می کند. در داخل ایران هدف همه پروژه های کوچک و بزرگ، همین بود: کار تمام است! در خارج از ایران نیز یک پروژه بزرگ کلید خورد: از علم کردن اسماعیلیون و تلاش برای معرفی او به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی تا همایش برلین یا بردن نازنین بنیادی به شورای امنیت و دیدار علی نژاد با ماکرون. بایدن از تغییر و ماکرون از انقلاب حرف زد.هدف انتقال 'سیگنال پایان' بود. همه اینها روی برخی روندهای نسلی، جنسیتی و اقتصادی در ایران نشست. بی تعارف کم کاری ها و ندانم کاری های ما بزرگترین کمکی بود که طراح خارجی دریافت کرد. زیرساختی عظیم در داخل ایران مهیا شد که برخلاف برخی تصورات خام به هیچ وجه منحصر به فضای مجازی نیست. داستان بسیار بزرگتر است. همه آنها که وارد خیابان شدند بخشی از زیرساخت آشوب نبودند اما همه آنها که دست به خشونت زدند آگاهانه یا ناآگاهانه، با آن مرتبط بودند. غفلت از شکل گیری این زیرساخت، بزرگ ترین سوالی است که مسئولان یک دهه گذشته باید به آن جواب بدهند. ترکیب این زیرساخت با نارضایتی، بحران را ساخت. من درباره آن زیرساخت سخن نمیگویم. موضوعی است که فهم آن مهمترین مسئولیت کنونی جامعه اطلاعاتی ایران است. در اینجا بر نتیجه تمرکز می کنم. تا جایی که به نتیجه مربوط است پروژه به سختی شکست خورده.
نخستین علت شکست پروژه حجم بی سابقه خشونتی است که تولید شد. طراح خارجی در این باره عمد داشت: جنایت کنید، فیلم بگیرید و رجز بخوانید. نظام یا می ترسد و مماشات می کند که یعنی کار تمام است یا متقابلا دست به خشونت می زند که نفتی خواهد شد بر آتش اعتراضات. یافتن راه میانه آسان نبود. نظام به جای انتخاب خشونت یا مماشات، 'تولید آگاهی اجتماعی' را هدف گرفت. ذات آشوب باید آشکار و پرده از چهره کسانی که ادعا می کردند ایران را گلستان خواهند کرد، برداشته می شد. بعد، جمع کردن بساط قداره کشی و تروریسم دشوار نبود. اکنون جامعه ایران شاید معترض اما بسیار آگاه تر است. خشونت بی سابقه به جای اینکه ترس تولید کند یا به انگاره رفتن قدرت بدهد، به 'جامعه زدایی از آشوب' انجامید. و مهم تر،تصویر ذهنی جامعه ایران از آینده بدون جمهوری اسلامی را واقعی کرد. صریح ترین منتقدان به ما که می رسیدند می گفتند از شما خوشمان نمی آید ولی بساط اینها را جمع کنید!
خشونت کلامی ( و لمپنیسم وقیحانه و شعارها و فحاشی های بیشرمانه جنسی ) وضع براندازان را بدتر کرد. عملا آنچه رخ داد اثبات بی صلاحیتی اخلاقی براندازان در برای جامعه ای بود که هنوز می خواهد اخلاقی زندگی کند. تیرخلاص را اما افراط در دروغ گویی زد. من چند بار در میانه این پروژه و هنگام ارزیابی روندهای تولید و انتشار بیگ دیتا هوشمندی طرف طراح در جلوگیری از سقوط نمودار هیجانات و خلق رویدادهایی برای کش دادن غائله را ستایش کردم. انصافا فناوری پیچیده ای داشت اما خب، بیش از حد دروغ گفت.
از موضوع مهسا امینی تا همین آخرین داستان ... براندازان موفق به اثبات قطعی حتی یک مورد از ادعاهایشان نشدند. فاصله معنادار واقعیت عینی با تصویری که در ماهواره یا توئیتر ارائه می شد به تدریج تصویری متوهم و حتی تا حدی خل و چل از براندازان ارائه کرد.
نتیجه این شد که جامعه بویژه طبقات سنی که در ابتدای کار فکر می کردند رویایی در حال محقق شدن است، کنار کشید.
ناتوانی براندازان در مدنی نگهداشتن اعتراض، و عجز از خلق یک چشم انداز ولو مبهم، و اصرار به دروغ و خشونت، اعتبار پروژه را به سرعت کاهش و هزینه آن را افزایش داد.
اکنون نه تنها توهم رفتنی بودن زایل شده بلکه معلوم شده ریشه اجتماعی نظام استوارتر از هر برآوردی است که طرف طراح داشته. همه چیز به موقع شناسی و هوشمندی ما بستگی دارد.
۶.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.