زن بودن من قصه جالبی است

زن بودن من قصه جالبی است
قبلا فکر می کردم آدم ها یکی درمیان زن و مرد می شوند تا اینکه تو را دیدم
انگار زن آفریده شدم فقط برای تو!
زن شدم تا از هر نگاهت غزلی بخوانم
تا با هر شعری از نگاهت شهری را دیوانه کنم
راستش انگار خدا تو را برای من کنار گذاشت
انگار تو را که آفرید با حوصله بیشتر مرا آفرید
روی احساسات من کار کرد که بیشتر دوستت بدارم، که شب ها کنارت به لالایی شب گوش کنم
که خستگی ات را با نغمه ای عاشقانه بگیرم
نگاهت کنم و از چشم هایت داستان هزار و یک شب ببافم
من به دنیا آمدم تا تو را دوست داشته باشم
هیچ کار خدا بی حکمت نیست...!!
دیدگاه ها (۴۲)

↪ ❤ ↩

#عکاسی من...بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهدجوانه ...

#me 😎

یکشنبه 96/1/13#عکاسی من

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط