حسرت چنگ میزند به جانم ، رمضان به نیمه رسید و من نشسته ام
حسرت چنگ میزند به جانم ، رمضان به نیمه رسید و من نشسته ام بر سجاده ای که هنوز تشنه ی تشنه است...
نه سرمستی سحر به جانم رسوخ کرده و نه بوسه های دم افطارت
حسرت چنگ انداخته بود و قلب مرا میخراشید تا اینکه رمضان الکریم تمام کرامتش را یکجا رو کرد.
قدمهای متولد ماه نور عجیب حسرت شکن است ، یادت می آورد ستون محکمی در نیمه این ماه کاشته اند که میتوانی با تمام سنگینی کوله بارت به آن تکیه کنی و خستگی یکساله ات را به در کنی...
یادت می آورد تو کریم شده ای تا دیگر هیچ سجاده ای تشنه نماند.
این سحر آمده ام پشت تو پنهان شوم و با وساطت تو روی سجاده ی بی بارانم زانو بزنم
حسن جاااااان
آمدهام قلبِ بیچاره ام را
به گوشهی قنداقه ات ، دخیل ببندم
تا سپیدِ سپید...
تا سبکِ سبک...
تا خودِ خـدا بال بزند
سلام #متولد_ماه_نور
نه سرمستی سحر به جانم رسوخ کرده و نه بوسه های دم افطارت
حسرت چنگ انداخته بود و قلب مرا میخراشید تا اینکه رمضان الکریم تمام کرامتش را یکجا رو کرد.
قدمهای متولد ماه نور عجیب حسرت شکن است ، یادت می آورد ستون محکمی در نیمه این ماه کاشته اند که میتوانی با تمام سنگینی کوله بارت به آن تکیه کنی و خستگی یکساله ات را به در کنی...
یادت می آورد تو کریم شده ای تا دیگر هیچ سجاده ای تشنه نماند.
این سحر آمده ام پشت تو پنهان شوم و با وساطت تو روی سجاده ی بی بارانم زانو بزنم
حسن جاااااان
آمدهام قلبِ بیچاره ام را
به گوشهی قنداقه ات ، دخیل ببندم
تا سپیدِ سپید...
تا سبکِ سبک...
تا خودِ خـدا بال بزند
سلام #متولد_ماه_نور
۲.۳k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.