چراغ را روشن مینم و در بستر مینشینم و منتظر سپیدهدم

چراغ را روشن می‌ڪنم و در بستر می‌نشینم و منتظرِ سپیده‌دم می‌مانم. نه می‌توانم چیزی بخوانم و نه به موسیقی گوش دهم. ڪاری از دستم برنمی‌آید، جز این ڪه به انتظارِ سپیده‌ی صبح باشم. آسمان ڪم‌ڪم روشن می‌شود، ڪمی می‌خوابم. بیدار ڪه می‌شوم، بالشم سرد و خیسِ اشڪ است.

امّا اشڪ برای چی؟
هیچ نمی‌دانم.

تاریڪی بڪام

🚶‍♀️
دیدگاه ها (۰)

تقویم سال به وقت محرم است 🏴-فرمانده عشاق ، دل آگاه حسین استب...

باور من اینه که همیشه تو زندگیمیمن عوض شدم ولی... تو «حسین» ...

پُر از هزاران حرف نگفتهِ اما محڪُم بهِ سڪُوت!-گر زندگی اینست...

شڪفن هیچ گلی به زیبایی لبخند تو نیست😍تولدت مبارڪ عزیزدلم❤با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط