𝒫𝒶𝓇𝓉 23 🌪✙
𝒫𝒶𝓇𝓉 23 🌪✙
سریع رفتم سمت در و بازش کردم صدای داد یه زن میومد فهمیدم یکی از خدمتکاراس
خدمتکار : تقصیر تو بود
خدمتکار 2 : اینطوریه؟
یهو موهای همو گرفتن و کشیدن سریع رفتم تا جداشون کنم ولی مگه میشد داشتن همو میکشتن با کمک بقیه از هم جداشون کردیم
ا/ت : اینجا چخبره ( با داد )
خدمتکار : خانم این زنیکه غذا رو شور کرده غذایی ک این همه مدت براش وقت گذاشتم درست کنمو شور کرده
خدمتکار 2 : خوب کردم بازم باشه اینکارو میکنم
اومدن دوباره دعوا کنن ک بازم جداشون کردیم
ا/ت : برای چی غذاشو شور کردی؟
خدمتکار 2 : چون رفته پیش آقا از من بد گفته
خدمتکار : من فقط واقعیت رو گفتم ( با داد )
خدمتکار 2 : حالا من قراره اخراج بشم گفتم حالا ک من اخراج میشم اینم باید اخراج بشه
کم کم داشت خندم میگرفت از دعوای این دو تا
ا/ت : باشه هیچ کدوم اخراج نمیشید من خودم درستش میکنم
هردوشون باهم گفتن : واقعا؟
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر خنده با تعجب بهم نگاه میکردن
ا/ت : آره
خدمتکار 1 و 2 : مرسی خانم
ا/ت : حالا برید سر کارتون
رفتن تو آشپزخونه
........
نشسته بودم رو مبل و فیلم میدیدم خیلی حوصلم سر رفته بود
به ساعت نگاه کردم 6 ظهر بود دیگه وقتشه برم آماده شم چون امشب باید به یه مهمونی میرفتیم بلند شدم و رفتم تا حاضر بشم
جیمین ویو
تو آیینه به خودم نگاه کردم و عطر تلخمو به خودم زدم در ک باز شد نگاه کردم خودش بود
سینان : بریم پسرم؟
سرمو به معنی آره تکون دادم و رفتم بیرون از اتاق چقدر شیک شده بود
جیمین : چرا امشب انقدر شیک شدی؟
سینان : مگه چشه؟!
جیمین : هیچی
رفتم سمت ماشین و منتظر شدم تا بیاد وقتی سوار شد ماشینو روشن کردمو به سمت مقصد حرکت کردم
.......
وقتی رسیدم پیاده شدم ماسکمو زدم بهش گفتم اونم ماسکشو بزنه و وارد ویلا شدیمو وایسادیم سر یه میز ... به همه جا نگاه کردم همه اومده بودن
ا/ت ویو
وقتی ک دنی اومد حاضر شده بودیم و رفتیم به محل مهمونی مهمونی خیلی بزرگی بود جمعیتشم خیلی زیاد بودن
دنی : حالت خوبه؟
بهش نگاه کردم
ا/ت : خوبم تو خوبی؟
دنی : هوم
من آخر نفهمیدم چرا قدش انقدر بلنده چیکار میکنه ک انقدر قد داره
داشتم به اینا فکر میکردم ک با صدای بلندگو همه حواسشون به سمتش کشیده شد
فقط خوش آمدگویی گفتن انگار این یه جشن برای سرمایه دارا بود اصلا نمیفهمم من چرا اومدم فقط بخاطر اینکه بتونم برم بار مجبور بودم بیام
ا/ت : کی این مهمونی تموم میشه؟
دنی : یکم دیگه تموم میشه
هوفی کشیدم
سریع رفتم سمت در و بازش کردم صدای داد یه زن میومد فهمیدم یکی از خدمتکاراس
خدمتکار : تقصیر تو بود
خدمتکار 2 : اینطوریه؟
یهو موهای همو گرفتن و کشیدن سریع رفتم تا جداشون کنم ولی مگه میشد داشتن همو میکشتن با کمک بقیه از هم جداشون کردیم
ا/ت : اینجا چخبره ( با داد )
خدمتکار : خانم این زنیکه غذا رو شور کرده غذایی ک این همه مدت براش وقت گذاشتم درست کنمو شور کرده
خدمتکار 2 : خوب کردم بازم باشه اینکارو میکنم
اومدن دوباره دعوا کنن ک بازم جداشون کردیم
ا/ت : برای چی غذاشو شور کردی؟
خدمتکار 2 : چون رفته پیش آقا از من بد گفته
خدمتکار : من فقط واقعیت رو گفتم ( با داد )
خدمتکار 2 : حالا من قراره اخراج بشم گفتم حالا ک من اخراج میشم اینم باید اخراج بشه
کم کم داشت خندم میگرفت از دعوای این دو تا
ا/ت : باشه هیچ کدوم اخراج نمیشید من خودم درستش میکنم
هردوشون باهم گفتن : واقعا؟
دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر خنده با تعجب بهم نگاه میکردن
ا/ت : آره
خدمتکار 1 و 2 : مرسی خانم
ا/ت : حالا برید سر کارتون
رفتن تو آشپزخونه
........
نشسته بودم رو مبل و فیلم میدیدم خیلی حوصلم سر رفته بود
به ساعت نگاه کردم 6 ظهر بود دیگه وقتشه برم آماده شم چون امشب باید به یه مهمونی میرفتیم بلند شدم و رفتم تا حاضر بشم
جیمین ویو
تو آیینه به خودم نگاه کردم و عطر تلخمو به خودم زدم در ک باز شد نگاه کردم خودش بود
سینان : بریم پسرم؟
سرمو به معنی آره تکون دادم و رفتم بیرون از اتاق چقدر شیک شده بود
جیمین : چرا امشب انقدر شیک شدی؟
سینان : مگه چشه؟!
جیمین : هیچی
رفتم سمت ماشین و منتظر شدم تا بیاد وقتی سوار شد ماشینو روشن کردمو به سمت مقصد حرکت کردم
.......
وقتی رسیدم پیاده شدم ماسکمو زدم بهش گفتم اونم ماسکشو بزنه و وارد ویلا شدیمو وایسادیم سر یه میز ... به همه جا نگاه کردم همه اومده بودن
ا/ت ویو
وقتی ک دنی اومد حاضر شده بودیم و رفتیم به محل مهمونی مهمونی خیلی بزرگی بود جمعیتشم خیلی زیاد بودن
دنی : حالت خوبه؟
بهش نگاه کردم
ا/ت : خوبم تو خوبی؟
دنی : هوم
من آخر نفهمیدم چرا قدش انقدر بلنده چیکار میکنه ک انقدر قد داره
داشتم به اینا فکر میکردم ک با صدای بلندگو همه حواسشون به سمتش کشیده شد
فقط خوش آمدگویی گفتن انگار این یه جشن برای سرمایه دارا بود اصلا نمیفهمم من چرا اومدم فقط بخاطر اینکه بتونم برم بار مجبور بودم بیام
ا/ت : کی این مهمونی تموم میشه؟
دنی : یکم دیگه تموم میشه
هوفی کشیدم
۱۲.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.