میل دارم که مثل آن ایّام، باز با من قرار بگذاری
میل دارم که مثل آن ایّام، باز با من قرار بگذاری
توی دستان خالی این مرد، بیتعارف انار بگذاری
زیر باران گیسوانت، باز بنشینم بدون دغدغهای
لحظههایی که پیش من هستی، پردهها را کنار بگذاری
مرده بودم – به قول مولانا – تو مرا روح تازه بخشیدی
مطمئنم خدا تو را آورد، تا برایم بهار بگذاری
قول دادی که سایهی خود را، از سر بخت من نمیگیری
رسم ما این نبود در چشمم این همه انتظار بگذاری
درد پنهان «داش آکُل» را غیر «مرجان» کسی نمیفهمد
نکند باز با کسی دیگر، بروی یا قرار بگذاری
خشم در شأن چشمهایت نیست، با من این روزها مدارا کن
این سلاح کشنده را، نکند رو به این نقطه کار بگذاری
همهی ترس، ترسم از این است که در این فصل، فصل دلتنگی
شاعر چشمهای مستت را، بروی در غبار بگذاری
بعد یک عمر شاعری کردن، بعد یک عمر آرزومندی
داغ گل بوسههای شیرین را بر دلم یادگار بگذاری
فکر این روز را نمیکردم که در این دور دست، در غربت
این هوادار چشمهایت را یک شب آخر کنار بگذاری
این سفر را به دیگری بسپار، روی این پل، پل مقوایی
نکند باز هم، زبانم لال، قدمی بیگدار بگذاری
#عاشقانه
توی دستان خالی این مرد، بیتعارف انار بگذاری
زیر باران گیسوانت، باز بنشینم بدون دغدغهای
لحظههایی که پیش من هستی، پردهها را کنار بگذاری
مرده بودم – به قول مولانا – تو مرا روح تازه بخشیدی
مطمئنم خدا تو را آورد، تا برایم بهار بگذاری
قول دادی که سایهی خود را، از سر بخت من نمیگیری
رسم ما این نبود در چشمم این همه انتظار بگذاری
درد پنهان «داش آکُل» را غیر «مرجان» کسی نمیفهمد
نکند باز با کسی دیگر، بروی یا قرار بگذاری
خشم در شأن چشمهایت نیست، با من این روزها مدارا کن
این سلاح کشنده را، نکند رو به این نقطه کار بگذاری
همهی ترس، ترسم از این است که در این فصل، فصل دلتنگی
شاعر چشمهای مستت را، بروی در غبار بگذاری
بعد یک عمر شاعری کردن، بعد یک عمر آرزومندی
داغ گل بوسههای شیرین را بر دلم یادگار بگذاری
فکر این روز را نمیکردم که در این دور دست، در غربت
این هوادار چشمهایت را یک شب آخر کنار بگذاری
این سفر را به دیگری بسپار، روی این پل، پل مقوایی
نکند باز هم، زبانم لال، قدمی بیگدار بگذاری
#عاشقانه
۴.۴k
۰۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.