باران خلاف نیست
باران خلاف نیست
یادت هست؟ خوابیده بودی. باران میآمد. یکی میزد به شیشه. از خواب پریدی. پرسیدی «کیاه؟» کسی جواب نداد بهت. رفتی پرده را کنار زدی از پنجره بیرون را نگاه کردی که ببینی کی است. حالا یادم نیست عاشق کدامش شدی. عاشق باران شدی که همینطور میآمد یا عاشق گنجشکها شدی که زیر همآن باران میپریدند این طرف و آن طرف و جیک جیک میکردند یا عاشق برگ درختها که باران تمیزشان کرده بود و قشنگشان کرده بود و جوان و شاداب بودند. تو خودت یادت هست؟
یادت هست؟ خوابیده بودی. باران میآمد. یکی میزد به شیشه. از خواب پریدی. پرسیدی «کیاه؟» کسی جواب نداد بهت. رفتی پرده را کنار زدی از پنجره بیرون را نگاه کردی که ببینی کی است. حالا یادم نیست عاشق کدامش شدی. عاشق باران شدی که همینطور میآمد یا عاشق گنجشکها شدی که زیر همآن باران میپریدند این طرف و آن طرف و جیک جیک میکردند یا عاشق برگ درختها که باران تمیزشان کرده بود و قشنگشان کرده بود و جوان و شاداب بودند. تو خودت یادت هست؟
۶۹۵
۰۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.