هرکدام از ما را چیزی نجات می داد
هرکدام از ما را چیزی نجات میداد
یکی را سفر
یکی را کتاب
یکی را گیاه
یکی را نور
یکی را ...
رنج ایجاب میکند به چیزی چنگ بزنیم تا احساس کنیم داریم کمتر رنج میکشیم، تا برای لحظات کوتاهی رنج را فراموش کنیم و به چیزهای دیگری فکر کنیم، تا بتوانیم دردناکیِ رنج را تاب بیاوریم.
با آدمها مهربان باش، تو نمیدانی ولی شاید همین لحظه از رنجی به خیابان گریختهاند، شاید درد عمیقی آنها را ناگزیر به گریز کرده.
با آدمها مهربان باش، تو نمیدانی درونِ آدمِ مقابلت همین لحظه که روبروی تو آرام و خونسرد ایستاده و شاید دارد لبخند میزند، چه زمستان سهمگینی برپاست.
تو نمیدانی آدمها، حتی شادترینشان چقدر نگرانی و اندوه میان کالبد آرامش و لبخندشان پنهان کردهاند. تو نمیدانی، تو نمیدانی "رنجی که آدمی را ناگزیر به تظاهر و لبخند میکند چقدر عظیمتر از رنجیست که آدمی را به گریه وا میدارد" .
و این شهر پر است
این شهر پر است از آدمهای از درونغمگینی که از رنجهاشان به مدارا و زیستن پناه بردهاند.
یکی را سفر
یکی را کتاب
یکی را گیاه
یکی را نور
یکی را ...
رنج ایجاب میکند به چیزی چنگ بزنیم تا احساس کنیم داریم کمتر رنج میکشیم، تا برای لحظات کوتاهی رنج را فراموش کنیم و به چیزهای دیگری فکر کنیم، تا بتوانیم دردناکیِ رنج را تاب بیاوریم.
با آدمها مهربان باش، تو نمیدانی ولی شاید همین لحظه از رنجی به خیابان گریختهاند، شاید درد عمیقی آنها را ناگزیر به گریز کرده.
با آدمها مهربان باش، تو نمیدانی درونِ آدمِ مقابلت همین لحظه که روبروی تو آرام و خونسرد ایستاده و شاید دارد لبخند میزند، چه زمستان سهمگینی برپاست.
تو نمیدانی آدمها، حتی شادترینشان چقدر نگرانی و اندوه میان کالبد آرامش و لبخندشان پنهان کردهاند. تو نمیدانی، تو نمیدانی "رنجی که آدمی را ناگزیر به تظاهر و لبخند میکند چقدر عظیمتر از رنجیست که آدمی را به گریه وا میدارد" .
و این شهر پر است
این شهر پر است از آدمهای از درونغمگینی که از رنجهاشان به مدارا و زیستن پناه بردهاند.
۸.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۰