من و صد خیابون وصد خاطره
من و صد خیابون وصد خاطره
که هر شب منو تا خدا می بره
تو شبها به دنبال یک رد پام
تو شهری که شبهاش پر از عابره
من و آسمونی که سرپوشته
تو بادی که هر لحظه رو دوشته
به یادت هواتو نفس می کشم
یه عطر جدیدی تو آغوشته...
((مهدی مختارزاده))
که هر شب منو تا خدا می بره
تو شبها به دنبال یک رد پام
تو شهری که شبهاش پر از عابره
من و آسمونی که سرپوشته
تو بادی که هر لحظه رو دوشته
به یادت هواتو نفس می کشم
یه عطر جدیدی تو آغوشته...
((مهدی مختارزاده))
- ۶۲۳
- ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط