پارت هشت شرطا نرسیده بود اما گذاشتم من خیلی بچه خوبیم🥰
یه دفه از اعماق وجودم احساس سوزش کردم
یونگی ویو
رسیدیم زیرزمین
داشتن مادر ا.ت رو میزدن تا خواستم برم جلو از توی سلول نور دیدم
یه نور آبی اون اون ا.ت بود
یاد دوخط کتاب گرگینه خورشید و ماه افتادم
(زمانی که انرژی انها پیدا شود نور آبی مون و نور زرد سان را تسخیر خواهد کرد)
_ا.امکان ندارن ا.اون مونه
/ چییییی
ا.ت ویو
عصبانی بودم
+ دیداری دوباره داریم آقای سوجون(بابای ا.ت)
#چ.چی منکه تورو از بین برده بودممم
+ بله درست یادمه که تو سه سالگی چه بلایی سرم اوردی
+ اما این دفعه نمیزارممم(عربده)
&فرار کنید اخخ بر.برید هق
_ خانم کیم (فامیلی مادر ا.ت)اروم باشید
& دخترم هق اروم باش منو ببین هق هق
ا.ت داشت بال در میاورد
_ چه اتفاقی داره میفته
& هق اون اون خشمگینه و هق داره از مون برای نابودی هق سوجون استفاده میکنه
ا.ت بالهاش بزرگ شده بود
رفت سمت سوجون
+ الان میخوای چیکار کنی ها....... جواب منو بده
# ب.ببخشید اشتباه کردم
+ اوخی دلم سوخت
+ ولی تو چطور مادر منو زدی وقتی من داشتم التماست میکردم هااا(داد که چه عرض کنم عربدهههه)
به سمتش حمله ور شدم
گلوش رو گرفتم و فشار دادم
یونگی اومد سعی داشت منو از سوجون جدا کنه اما من هولش دادم
دور خودم رو با نیروم دیوار کشیدم (دیوارش شفافه)
نویسنده ویو
اون ا.ت بود ، اون خشمش بود ، سکوتش تو این همه مدت بود ، انگار همه جمع شدن که امروز از یکی ، یکی که عامل همه ی این عذاب ها بود انتقام بگیرن و اون نفر کسی نبود جز سوجون پدرش
(خیلی خوب برای اینکه سوال هاتون به جواب برسن یه فلش بک بزنیم به بچگی ا.ت وقتی با پدرش بوده)
(همه ی این اتفاقات بچگی ا.ت رو تو پارت بعد متوجه میشید)
Like :: 8
یونگی ویو
رسیدیم زیرزمین
داشتن مادر ا.ت رو میزدن تا خواستم برم جلو از توی سلول نور دیدم
یه نور آبی اون اون ا.ت بود
یاد دوخط کتاب گرگینه خورشید و ماه افتادم
(زمانی که انرژی انها پیدا شود نور آبی مون و نور زرد سان را تسخیر خواهد کرد)
_ا.امکان ندارن ا.اون مونه
/ چییییی
ا.ت ویو
عصبانی بودم
+ دیداری دوباره داریم آقای سوجون(بابای ا.ت)
#چ.چی منکه تورو از بین برده بودممم
+ بله درست یادمه که تو سه سالگی چه بلایی سرم اوردی
+ اما این دفعه نمیزارممم(عربده)
&فرار کنید اخخ بر.برید هق
_ خانم کیم (فامیلی مادر ا.ت)اروم باشید
& دخترم هق اروم باش منو ببین هق هق
ا.ت داشت بال در میاورد
_ چه اتفاقی داره میفته
& هق اون اون خشمگینه و هق داره از مون برای نابودی هق سوجون استفاده میکنه
ا.ت بالهاش بزرگ شده بود
رفت سمت سوجون
+ الان میخوای چیکار کنی ها....... جواب منو بده
# ب.ببخشید اشتباه کردم
+ اوخی دلم سوخت
+ ولی تو چطور مادر منو زدی وقتی من داشتم التماست میکردم هااا(داد که چه عرض کنم عربدهههه)
به سمتش حمله ور شدم
گلوش رو گرفتم و فشار دادم
یونگی اومد سعی داشت منو از سوجون جدا کنه اما من هولش دادم
دور خودم رو با نیروم دیوار کشیدم (دیوارش شفافه)
نویسنده ویو
اون ا.ت بود ، اون خشمش بود ، سکوتش تو این همه مدت بود ، انگار همه جمع شدن که امروز از یکی ، یکی که عامل همه ی این عذاب ها بود انتقام بگیرن و اون نفر کسی نبود جز سوجون پدرش
(خیلی خوب برای اینکه سوال هاتون به جواب برسن یه فلش بک بزنیم به بچگی ا.ت وقتی با پدرش بوده)
(همه ی این اتفاقات بچگی ا.ت رو تو پارت بعد متوجه میشید)
Like :: 8
۴.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.