تهیونگ الان که رفتیم با احترام با پدر و مادرم صحبت می ک
:تهیونگ: الان که رفتیم با احترام با پدر و مادرم صحبت می کنی و بهشون می گی که ما یک سال باهم هستیم و تا اینم بهت بگم اونجا یکم با کلاس رفتار کن پذرم شاید به رفتارت چیزیی نگه اما مادرم یکم روی رفتار و کار های عروسش حساسه شغلت رو پرسید میگی من نویسنده هستم و اینم برگه قرار داد همه چی داخلش ذکر شده امضاش کن
ا/ت: می تونم الان بخونمش
تهیونگ: فعلا وقت نداریم سریع امضاش کن بیا اینم خودکار
ا/ت: برگ رو امضا کردم و از ماشین پیدا شدیم رفتیم داخل که پدرو مادر تهیونگ به استقبال مون اومدن به غیر از پدر و مادر تهیونگ یک دختر دیگه هم بود البته خیلی خوشگل بود اندامش اسکینی بود و موهای طلاییش خیلی خوشگلش کرده بود بر خلاف من که توپر
بودم و رنگ موهای طبیعی خودم که قهویی بود چشمای اون ابی بود ولی من چشم هم رنگ موهام بود خیلی خوشگل بود که تهیونگ بهم گفت عزیزم این پدرم و اینم مادرم به نشونه احترام تعظیم کردم و گفت این دختر هم
دختر خاله ام هست اومد نزدیک گوشم و گفت همونی که می خواست باهام ازدواج کنه جوری گفت که فقط خودم بشنوم اون دختر هم قد تهیونگ بود منم خیلی کوتاه بودم یک لحظه فکر کردم شاید تهیونگ چشماش اشتباه میبینه بعد از خوشامد گویی از طرف پدر و مادر تهیونگ رفتیم نشستیم که مادر تهیونگ گفت می خوام چند سوال ازت بپرسم و بهشون جواب درست بده فهمیدی دختر جون
ا/ت: بله خانم کیم
خانم کیم: خب تو و پسرم تهیونگ چند وقته که باهم هستید
ا/ت: من و تهیونگ یک سال هست که باهم هستیم
خانم کیم: شغلت چیه
ا/ت: من نویسنده هستم
خانم کیم: تا به حال کتاب نوشتی که به بفروش بره
ا/ت: خانم کیم من در حال حاضر ۵ ماه که کتاب مینویسم و هنوز انتشار ندادم کتابم رو
خانم کیم: اسمشون چیه
ا/ت: عشقی بر فراز وحشت و کتاب دومی معمای 20000 ساله فعلا همین دو تا رو نوشتم
خانم کیم: و تو تا به حال رژیم گرفتی اخه خیلی توپر هستی
ا/ت: خانم کیم من از بچگی این فرم بدنم بوده
خانم کیم: خب تو باید لاغر باشی نگاه دختر خاله تهیونگ کن چقدر خوشگله اه پسرم تو مطمئنی که این دختر چاق و زشت رو میخوای حتی یک نگاه تو اینه هم نمی کنه
ا/ت: بعد از. حرفای خانم کیم خیلی ناراحت شدم که یهو
بروبچ فکر می کنم فیک داره بد میشه اگر بده بهم بگید تا ادامش ندم
ا/ت: می تونم الان بخونمش
تهیونگ: فعلا وقت نداریم سریع امضاش کن بیا اینم خودکار
ا/ت: برگ رو امضا کردم و از ماشین پیدا شدیم رفتیم داخل که پدرو مادر تهیونگ به استقبال مون اومدن به غیر از پدر و مادر تهیونگ یک دختر دیگه هم بود البته خیلی خوشگل بود اندامش اسکینی بود و موهای طلاییش خیلی خوشگلش کرده بود بر خلاف من که توپر
بودم و رنگ موهای طبیعی خودم که قهویی بود چشمای اون ابی بود ولی من چشم هم رنگ موهام بود خیلی خوشگل بود که تهیونگ بهم گفت عزیزم این پدرم و اینم مادرم به نشونه احترام تعظیم کردم و گفت این دختر هم
دختر خاله ام هست اومد نزدیک گوشم و گفت همونی که می خواست باهام ازدواج کنه جوری گفت که فقط خودم بشنوم اون دختر هم قد تهیونگ بود منم خیلی کوتاه بودم یک لحظه فکر کردم شاید تهیونگ چشماش اشتباه میبینه بعد از خوشامد گویی از طرف پدر و مادر تهیونگ رفتیم نشستیم که مادر تهیونگ گفت می خوام چند سوال ازت بپرسم و بهشون جواب درست بده فهمیدی دختر جون
ا/ت: بله خانم کیم
خانم کیم: خب تو و پسرم تهیونگ چند وقته که باهم هستید
ا/ت: من و تهیونگ یک سال هست که باهم هستیم
خانم کیم: شغلت چیه
ا/ت: من نویسنده هستم
خانم کیم: تا به حال کتاب نوشتی که به بفروش بره
ا/ت: خانم کیم من در حال حاضر ۵ ماه که کتاب مینویسم و هنوز انتشار ندادم کتابم رو
خانم کیم: اسمشون چیه
ا/ت: عشقی بر فراز وحشت و کتاب دومی معمای 20000 ساله فعلا همین دو تا رو نوشتم
خانم کیم: و تو تا به حال رژیم گرفتی اخه خیلی توپر هستی
ا/ت: خانم کیم من از بچگی این فرم بدنم بوده
خانم کیم: خب تو باید لاغر باشی نگاه دختر خاله تهیونگ کن چقدر خوشگله اه پسرم تو مطمئنی که این دختر چاق و زشت رو میخوای حتی یک نگاه تو اینه هم نمی کنه
ا/ت: بعد از. حرفای خانم کیم خیلی ناراحت شدم که یهو
بروبچ فکر می کنم فیک داره بد میشه اگر بده بهم بگید تا ادامش ندم
- ۱۵.۴k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط