شروع یک داستان
صحنه اول: خاک و دود (سال ۲۰۰۳)
صدای انفجار گوشها را کر میکند.بوی باروت و خاکِ خیس در هوا پیچیده. تو یک سرباز سادهای، نه یک ابرقهرمان. از پناهگاه بیرون میزنی و در میان ترافشهای نرماندی پیش میروی. همدستهات فریاد میزند: "مواظب تیربارچی اونجا باش!" این، نسخه اولیه کالاف بود؛ تجربهٔ بیپرده و خشن جنگ جهانی دوم. تو فقط یک سرباز در میان هزاران سرباز بودی.
صحنه دوم: انقلاب (سال ۲۰۰۷)
ناگهان،همه چیز تغییر میکند. دیگر در خاکریزهای تاریخی نیستی. در خیابانهای یک شهر خاورمیانهای هستی که دود از آن بلند است. از یک هلیکوپتر سقوطکرده خارج میشوی، اما ناگهان... همه چیز سفید میشود.
لحظه سکوت. سپس نفسنفس زدن.
چشم که باز میکنی، خود را در میان ویرانهها میبینی. یک جنگنده اتمی بالای سرت است و همه چیز را نابود کرده. این دیگر جنگ نبود؛ یک تراژدی سینمایی بود که تو در مرکز آن قرار داشتی. این، "مدرن وارفیر" بود که دنیای بازی را تکان داد. کالاف دیگر فقط یک "بازی تیراندازی" نبود؛ یک بلاکباستر هالیوودی بود که کنترلش دست تو بود.
صحنه سوم: تبدیل به یک اسطوره (سال ۲۰۱۹)
سالها گذشت.تو در نقش یک کهنهسرباز مرموز به نام "الکس" در یک جزیره دورافتاده پیاده میشوی. صدای خشخش رادیو میآید: "خوش آمدی به وارزون."
این دیگر یک نبرد خطی نبود. این یک شکار بود. ۱۵۰ بازیکن، تنها یک برنده. باید از بین آنها بالا میزدی. این دنیای جدید، کالاف را از یک داستان خطی به یک افسانه زنده تبدیل کرد که هر بار که بازی میکنی، داستان جدیدی خلق میکنی.
---
پایان داستان:
کالاف دیوتی،از یک سرباز گمنام در جنگ جهانی دوم متولد شد، در یک فاجعه اتمی در عصر مدرن به بلوغ رسید و اکنون در یک جزیره بتل رویال، به یک اسطوره همیشهتکرارشونده تبدیل شده است. این سفر، داستان رشد یک بازی نیست؛ داستان تبدیل یک سرباز به یک افسانه است.
صدای انفجار گوشها را کر میکند.بوی باروت و خاکِ خیس در هوا پیچیده. تو یک سرباز سادهای، نه یک ابرقهرمان. از پناهگاه بیرون میزنی و در میان ترافشهای نرماندی پیش میروی. همدستهات فریاد میزند: "مواظب تیربارچی اونجا باش!" این، نسخه اولیه کالاف بود؛ تجربهٔ بیپرده و خشن جنگ جهانی دوم. تو فقط یک سرباز در میان هزاران سرباز بودی.
صحنه دوم: انقلاب (سال ۲۰۰۷)
ناگهان،همه چیز تغییر میکند. دیگر در خاکریزهای تاریخی نیستی. در خیابانهای یک شهر خاورمیانهای هستی که دود از آن بلند است. از یک هلیکوپتر سقوطکرده خارج میشوی، اما ناگهان... همه چیز سفید میشود.
لحظه سکوت. سپس نفسنفس زدن.
چشم که باز میکنی، خود را در میان ویرانهها میبینی. یک جنگنده اتمی بالای سرت است و همه چیز را نابود کرده. این دیگر جنگ نبود؛ یک تراژدی سینمایی بود که تو در مرکز آن قرار داشتی. این، "مدرن وارفیر" بود که دنیای بازی را تکان داد. کالاف دیگر فقط یک "بازی تیراندازی" نبود؛ یک بلاکباستر هالیوودی بود که کنترلش دست تو بود.
صحنه سوم: تبدیل به یک اسطوره (سال ۲۰۱۹)
سالها گذشت.تو در نقش یک کهنهسرباز مرموز به نام "الکس" در یک جزیره دورافتاده پیاده میشوی. صدای خشخش رادیو میآید: "خوش آمدی به وارزون."
این دیگر یک نبرد خطی نبود. این یک شکار بود. ۱۵۰ بازیکن، تنها یک برنده. باید از بین آنها بالا میزدی. این دنیای جدید، کالاف را از یک داستان خطی به یک افسانه زنده تبدیل کرد که هر بار که بازی میکنی، داستان جدیدی خلق میکنی.
---
پایان داستان:
کالاف دیوتی،از یک سرباز گمنام در جنگ جهانی دوم متولد شد، در یک فاجعه اتمی در عصر مدرن به بلوغ رسید و اکنون در یک جزیره بتل رویال، به یک اسطوره همیشهتکرارشونده تبدیل شده است. این سفر، داستان رشد یک بازی نیست؛ داستان تبدیل یک سرباز به یک افسانه است.
- ۱.۹k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط