....
....
(آقا معلم بزرگ صمد بهرنگی که ارس او را از ما گرفت)«جلال آل احمد خودش را به مرگ صمد آویزان کرد»..بی تردید جلال آل احمد عقب مانده ترین روشنفکر ادبیات ماست و به قول «خشایار دیهیمی» جار و جنجالهایی که همواره بدنبال گرفتن ماهی از آب گل آلودش داشت نشان داد به همان اندازه که در رمان نوشتن ضعیف است در نگاه آوانگارد و درک چیستی جامعه هم در جا می زند و خودش در هر دوره ای وبال جریان که روی موج بود قرار داد. .
او در کافه ها با دست و پا کردن به اصطلاح عوام «نوچه» سعی داشت فرمی در جایگاه خودش ایجاد کند که حتا در این باره هم موفق نبود و درست زمانی که کسی جرات نداشت به جلال بگوید بالای چشمت ابروست «احمد شاملو» در مقابل «کافه فیروز» سیلی به صورتش می زند و او را با الفاظی تحقیر آمیز خطاب می کند. اینکه جلال با پشتوانه ی آدمهایش در مجله ی «فردوسی» که آن زمان منتشر می شد سعی کرد خودش را در جریان ادبی حفظ کند یک حقیقت مکشوف و مشخص در تاریخ ادبیات سیاسی ماست
.
درست همان وقتها بود که «دکتر علی شریعتی» در حسینیه ی ارشاد سخنرانی می کند و کتاب «غربزدگی» را مورد انتقاد قرار می دهد و فردای آن روز مجله ی فردوسی و هواداران جلال به شخصیت دکتر علی شریعتی توهین می کنند و به گفته ی «سوسن شریعتی» از انتشار پاسخ دکتر علی شریعتی در مجله ی فردوسی هم امتناع می کنند. .
جلال با چرخش به سمت روحانیت بود که به این خط فکری می رسد که هر مرگی را به نام ساواک ختم کند و این همان رویه ای است که ما در ساختار تند روهای امروزی شاهدیم. «صمد بهرنگی» که برای من بسیار عزیز و بزرگ است هرگز بدست ساواک کشته نشد و جلال آل احمد سعی کرد با نفس های بریده شده ی صمد برای خودش بالا پوش بسازد و اینکه مرگ صمد بدست ساواک اتفاق افتاد را علم کرد، تنها کسی که معلوم شده است در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده است شخصی به نام «حمزه فراهتی» است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن بازنگشت رفته بود. .
«اسد بهرنگی» برادر صمد که گفته است فراهتی را دو ماه بعد در خانه «بهروز دولتآبادی» دیده است، از قول او گفته است: «من اینطرف بودم و صمد آنطرفتر، یکدفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.»
.
«سیروس طاهباز» دراینباره مینویسد: «بهرنگی خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود. جلال آل احمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد اما حرف بهروز دولتآبادی برایم حجت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلد نبودن.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید میکند..ادامه در کامنت نخست...
(آقا معلم بزرگ صمد بهرنگی که ارس او را از ما گرفت)«جلال آل احمد خودش را به مرگ صمد آویزان کرد»..بی تردید جلال آل احمد عقب مانده ترین روشنفکر ادبیات ماست و به قول «خشایار دیهیمی» جار و جنجالهایی که همواره بدنبال گرفتن ماهی از آب گل آلودش داشت نشان داد به همان اندازه که در رمان نوشتن ضعیف است در نگاه آوانگارد و درک چیستی جامعه هم در جا می زند و خودش در هر دوره ای وبال جریان که روی موج بود قرار داد. .
او در کافه ها با دست و پا کردن به اصطلاح عوام «نوچه» سعی داشت فرمی در جایگاه خودش ایجاد کند که حتا در این باره هم موفق نبود و درست زمانی که کسی جرات نداشت به جلال بگوید بالای چشمت ابروست «احمد شاملو» در مقابل «کافه فیروز» سیلی به صورتش می زند و او را با الفاظی تحقیر آمیز خطاب می کند. اینکه جلال با پشتوانه ی آدمهایش در مجله ی «فردوسی» که آن زمان منتشر می شد سعی کرد خودش را در جریان ادبی حفظ کند یک حقیقت مکشوف و مشخص در تاریخ ادبیات سیاسی ماست
.
درست همان وقتها بود که «دکتر علی شریعتی» در حسینیه ی ارشاد سخنرانی می کند و کتاب «غربزدگی» را مورد انتقاد قرار می دهد و فردای آن روز مجله ی فردوسی و هواداران جلال به شخصیت دکتر علی شریعتی توهین می کنند و به گفته ی «سوسن شریعتی» از انتشار پاسخ دکتر علی شریعتی در مجله ی فردوسی هم امتناع می کنند. .
جلال با چرخش به سمت روحانیت بود که به این خط فکری می رسد که هر مرگی را به نام ساواک ختم کند و این همان رویه ای است که ما در ساختار تند روهای امروزی شاهدیم. «صمد بهرنگی» که برای من بسیار عزیز و بزرگ است هرگز بدست ساواک کشته نشد و جلال آل احمد سعی کرد با نفس های بریده شده ی صمد برای خودش بالا پوش بسازد و اینکه مرگ صمد بدست ساواک اتفاق افتاد را علم کرد، تنها کسی که معلوم شده است در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده است شخصی به نام «حمزه فراهتی» است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن بازنگشت رفته بود. .
«اسد بهرنگی» برادر صمد که گفته است فراهتی را دو ماه بعد در خانه «بهروز دولتآبادی» دیده است، از قول او گفته است: «من اینطرف بودم و صمد آنطرفتر، یکدفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.»
.
«سیروس طاهباز» دراینباره مینویسد: «بهرنگی خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود. جلال آل احمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد اما حرف بهروز دولتآبادی برایم حجت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلد نبودن.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید میکند..ادامه در کامنت نخست...
۲.۹k
۲۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.