کلماتم را

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها

تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دیدگاه ها (۳)

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ..ﻗـﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗـﯽ ﺑﯿﻮﻓﺘﺪ !ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﻠﺖ ...

نقاشان محتاج مدل های برهنه اندبرای آفریدن پرده های درخشان،ام...

شکسته تر ازساقه ی گل سرخ شاید روزیخواب خیال های منتعبیر شودو...

ای مرگ بر این ساعت بی هم بودنعلی اذر***

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط