لجاجت و گستاخی قوم نوح علیهالسلام
لجاجت و گستاخی قوم نوح علیهالسلام
نوح علیهالسلام زمانی به پیامبری مبعوث شد که مردم عصرش غرق در بتپرستی، خرافات، فساد و بیهودهگرایی بودند. آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود، بسیار لجاجت و پافشاری میکردند. و به قدری در عقیده آلوده خود ایستادگی داشتند که حاضر بودند بمیرند ولی از عقیده سخیف خود دست بر ندارند.
آنها لجاجت را به جایی رساندند که دست فرزندان خود را گرفته و نزد نوح علیهالسلام میآوردند و به آنها سفارش میکردند که: مبادا سخنان این پیرمرد را گوش کنید و این پیر شما را فریب دهد. نه تنها یک گروه این کار را میکردند، بلکه این کار همه آنها بود(84) و آن را به عنوان دفاع از حریم بت پرستی و تقرب به پیشگاه بتها و تحصیل پاداش از درگاه آنها انجام میدادند.
بعضی نیز دست پسر خود را گرفته و کنار نوح علیهالسلام میآوردند و خطاب به فرزند خود میگفتند: پسرم! اگر بعد از من باقی ماندی، هرگز از این دیوانه پیروی نکن.(85)
و بعضی دیگر از آن قوم نادان و لجوج، دست فرزند خود را گرفته و نزد نوح علیهالسلام میآوردند و چهره نوح علیهالسلام را به او نشان میدادند و به او چنین میگفتند:
از این مرد بترس، مبادا تو را گمراه کند. این وصیتی است که پدرم به من کرده و من اکنون همان سفارش پدرم را به تو توصیه میکنم (تا حق وصیت و خیرخواهی را ادا کرده باشم).(86)
آنها گستاخی و غرور را به جایی رساندند که قرآن میفرماید:
جعَلُوا اَصابِعَهُم آذانِهم واستَغشَوا ثِیابَهُم و اَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً؛
آنها در برابر دعوت نوح علیهالسلام [به چهار طریق مقابله میکردند:] 1 - انگشتان خود را در گوشهایشان قرار میدادند. 2 - لباس هایشان را بر خود میپیچیدند و بر سر خود میافکندند (تا امواج صدای نوح علیهالسلام به گوش آنها نرسد). 3 - در کفر خود، اصرار و لجاجت نمودند. 4 - شدیداً غرور و خودخواهی ورزیدند. (87)
اشراف کافر قوم نوح علیهالسلام نزد آن حضرت آمده و در پاسخ دعوت او میگفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم، و کسانی را که از تو پیروی کردهاند جز گروهی اراذل سادهلوح نمینگریم، و تو نسبت به ما هیچگونه برتری نداری، بلکه تو را دروغگو میدانیم.
نوح علیهالسلام در پاسخ آنها میگفت: اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد - و بر شما مخفی مانده - آیا باز هم رسالت مرا انکار میکنید؟ ای قوم من! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمیخواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندک را که به من ایمان آوردهاند به خاطر شما ترک نمیکنم، چرا که اگر آنها را از خود برانم، در روز قیامت در پیشگاه خدا از من شکایت خواهند کرد، ولی شما (اشراف) را قومی نادان مینگرم.(88)
گاه میشد که حضرت نوح علیهالسلام را آن قدر میزدند که به حالت مرگ بر زمین میافتاد، ولی وقتی که به هوش میآمد و نیروی خود را باز مییافت، با غسل کردن، بدن خود را شستشو میداد و سپس نزد قوم میآمد و دعوت خود را آغاز میکرد. به این ترتیب، آن حضرت با مقاومت خستگیناپذیر به مبارزه بی امان خود ادامه میداد. (89)
نوح علیهالسلام زمانی به پیامبری مبعوث شد که مردم عصرش غرق در بتپرستی، خرافات، فساد و بیهودهگرایی بودند. آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود، بسیار لجاجت و پافشاری میکردند. و به قدری در عقیده آلوده خود ایستادگی داشتند که حاضر بودند بمیرند ولی از عقیده سخیف خود دست بر ندارند.
آنها لجاجت را به جایی رساندند که دست فرزندان خود را گرفته و نزد نوح علیهالسلام میآوردند و به آنها سفارش میکردند که: مبادا سخنان این پیرمرد را گوش کنید و این پیر شما را فریب دهد. نه تنها یک گروه این کار را میکردند، بلکه این کار همه آنها بود(84) و آن را به عنوان دفاع از حریم بت پرستی و تقرب به پیشگاه بتها و تحصیل پاداش از درگاه آنها انجام میدادند.
بعضی نیز دست پسر خود را گرفته و کنار نوح علیهالسلام میآوردند و خطاب به فرزند خود میگفتند: پسرم! اگر بعد از من باقی ماندی، هرگز از این دیوانه پیروی نکن.(85)
و بعضی دیگر از آن قوم نادان و لجوج، دست فرزند خود را گرفته و نزد نوح علیهالسلام میآوردند و چهره نوح علیهالسلام را به او نشان میدادند و به او چنین میگفتند:
از این مرد بترس، مبادا تو را گمراه کند. این وصیتی است که پدرم به من کرده و من اکنون همان سفارش پدرم را به تو توصیه میکنم (تا حق وصیت و خیرخواهی را ادا کرده باشم).(86)
آنها گستاخی و غرور را به جایی رساندند که قرآن میفرماید:
جعَلُوا اَصابِعَهُم آذانِهم واستَغشَوا ثِیابَهُم و اَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً؛
آنها در برابر دعوت نوح علیهالسلام [به چهار طریق مقابله میکردند:] 1 - انگشتان خود را در گوشهایشان قرار میدادند. 2 - لباس هایشان را بر خود میپیچیدند و بر سر خود میافکندند (تا امواج صدای نوح علیهالسلام به گوش آنها نرسد). 3 - در کفر خود، اصرار و لجاجت نمودند. 4 - شدیداً غرور و خودخواهی ورزیدند. (87)
اشراف کافر قوم نوح علیهالسلام نزد آن حضرت آمده و در پاسخ دعوت او میگفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم، و کسانی را که از تو پیروی کردهاند جز گروهی اراذل سادهلوح نمینگریم، و تو نسبت به ما هیچگونه برتری نداری، بلکه تو را دروغگو میدانیم.
نوح علیهالسلام در پاسخ آنها میگفت: اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد - و بر شما مخفی مانده - آیا باز هم رسالت مرا انکار میکنید؟ ای قوم من! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمیخواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندک را که به من ایمان آوردهاند به خاطر شما ترک نمیکنم، چرا که اگر آنها را از خود برانم، در روز قیامت در پیشگاه خدا از من شکایت خواهند کرد، ولی شما (اشراف) را قومی نادان مینگرم.(88)
گاه میشد که حضرت نوح علیهالسلام را آن قدر میزدند که به حالت مرگ بر زمین میافتاد، ولی وقتی که به هوش میآمد و نیروی خود را باز مییافت، با غسل کردن، بدن خود را شستشو میداد و سپس نزد قوم میآمد و دعوت خود را آغاز میکرد. به این ترتیب، آن حضرت با مقاومت خستگیناپذیر به مبارزه بی امان خود ادامه میداد. (89)
- ۵۸۸
- ۲۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط