گفت آدمای این شهر همشون از خفگی مردن

گفت : آدمای این شهر همشون از خفگی مُردن.
گفتم : آره، این طرفا دریا سرِ سازگاری نداره با کسی.
گفت : دریا خیلیا رو کُشته
اما اونایی که من میگم
همشون از دلتنگی خفه شدن .. 
دیدگاه ها (۸)

و سرانجام خانه دوست را پیدا کرد... عباس کیارستمی فیلمساز برج...

نمی خواهم خاطره ی فردایم شوی!امروز من باش، حتی لحظه ای…‌

آخرین انسانِ زمینتنها در اتاقی نشسته بود ..کِ ناگهان در زدند

مردم همه از خواب و من از فکر تو مستم...

ازدواج اجباریP:2 ،سر میز شام، م،د:دخترم تو نمی خوای ازدواج ...

پارت هفتم رمان عشق اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط