قسمت بعدی فیک اکسو گمشده

قسمت بعدی #فیک اکسو گمشده
ببخشید بچه ها سایتم بسته بود نمیتونستم برم فیکمو کپی کنم
الان باز شده
______________
هممون باهم : ججججججججججججججججییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغ

چانیول : ععععرررررررر....

جین : چانیولا میخوام یه اعتراف بکنم...

چانیول : بگو وقت نداریم

جین : من خیلی دوست داشتمممم

چانیول : منم همینطططوووررررر

کریس : عععررررررر من کلی ارزو دارمممممم

بکهیون : قول میدم دیگه الکی نترسونمتون .....

یهو احساس کردم یه صدایی از در گوشم میاد ، چرخیدم ، یه شبه سیاه با چشمای گرد قرمز و دهن خونیش داشت میخندید و به من نگاه میکرد

_ججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ

سهونم دیدش : جججججیییییییغغغغغغغغغغ الفرااااررررررررررر

همه باهم فرار کردیم و از خونه رفتیم بیرون

_س.س.س.س سهونننننننننن

سهون : دیدمش ، دیدمش

_وووووووااااااایییییییییییی

سهون : من دیگه توی اون خونه نمیییررررممممممم

_منم نمیییررررمممممممم

همون شبه اومد دنبالمون، دست و پامونو گم کرده بودیم ، میخواستیم فرار کنیم ، اما انگار پاهامون جون نداشتن....

تائو «مثل جیغش تو شوتایم خانه وحشت» : چه پااااللللل چه پاااااااالللل «لطفا ، لطفا »

بکهیون : نه نه توروخدا نزدیک نیا ما ارزو داریم

شیومین : من هنوز کامل بیسکویت های مین کی رو نخوردم ...

یهو برق اومد و اون ناپدید شد

دی او : کجا رفت؟

چن : من دیگه تو اون خونه نمیام

کای : منمم

سوهو : پس میخواید اینجا تو کوچه بمونید؟

لوهان : اگه ما اینجا باشیم و اون دوباره بیاد لاقل یه راه فرار داریم ، اما تو اون خونه....

کریس : پاشید بریم ، لوس بازی در نیارید

جین : لوس بازی؟

نانا : کریس یا خوبه خودتم دیدیش اونو

کریس : نمیشه بیرون بمونیم

_اگه بلایی سرمون بیاد چی؟

کریس : نمیاد ، مواظبم

وارد حیاط شدیم ، داشتیم به در خونه نزدیک میشدیم که باد پنجره رو به هم زد

کریس دوید سمت در خروجی : جییییغغغغغغغغغغغ

نانا : واه ، مثلا گفتی مواظبمونی ها

کریس : اهم ، هنوزم میگم

جین : روتو برم هعععی

رفتیم داخل خونه

کای : میشه همه پیش هم بخوابیم؟

سهون : اره اره ، تنها نخوابیم ، یه امشبو لاقل

پتو و بالشت اوردیم پایین که اونجا بخوابیم ، همه روی زمین چسبیده بودیم به هم ، برق هارو هم روشن گذاشته بودیم

یک ساعت گذشت

هیچکدوم خوابمون نبرده بود، غیر از لی

_سهونا...بیداری؟

سهون : اره ،مین کیا من میترسم

_منم

سهون : از ترس خوابم نمیبره

_منم

چانیول چسبیده بود جین ، جینی بزور نفس میکشید

کریس دستای نانا رو محکم گرفته بود و گاهی هم سرشو میبرد زیر پتو که چیزی نبینه

لوهان و بکهیون و کای و چن و تائو و شیومین پشت سر هم چسبیده بودن به همدیگه دی او هم رفته بود بغل سوهو

یهو برقا رفت

کریس چنان جیغی کشید که لی از خواب پرید

سهون : ععععرررررررر مین کیا بیا بغلم

سفت بغلش کردم

_سهونا بلدی برا خودت فاتحه بخونی؟

سهون : فاتحه چیه؟

_اشکال نداره ، خودم برا دوتامون میخونم

بکهیون دندوناشو بهم میمالید انقد سفت این کارو میکرد که صداش رو مخمون قدم میزد

صدای رعد و برق وحشتناکی اومد

چانیول و جین باهم : ججججییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ «خخخ خیلی جیغ تو جیغ شده ببخشید دیگه»

بارون گرفته بود

یهو در خونه باز شد

یا امام بیستم .....!!!!!

سرمو چسبوندم به شکم سهون و چشمامو بستم

سهون : پ من چی؟؟؟

دستمو گذاشتم روی چشماش

هوووووووووووو صدای به ظاهر باد بود

در محکم باز و بسته میشد

همه جمع شدیم یه گوشه و چسبیدیم به همدیگه

جین : مین کیا

_بله؟

جین : یادته اون داستانی رو که چند وقت پیش بابا داشت برای مامان تعریف میکرد؟

_کدوم داستان؟

جین : همون داستان اون دختره که ...

بکهیون : چی؟ کی؟ کدوم دختر؟

_چیییی؟؟؟؟؟؟؟ یعنی ممکنه همون باشه؟

جین آب دهنشو قورت داد : امیدوارم اینطور نباشه....!!!

چانیول : چی میگید؟ چخبره؟

تائو گریه میکرد و سفت یقه سوهو رو چسبیده بود

جین : الان براتون میگم ....هفته پیش بابا مامانمون داشتن درمورد یه داستان قدیمی در مورد این خونه حرف میزدن...

کریس : خونتون مگه چند سال پیش ساخته شده که میگی قدیمی؟

جین : حدود80سال پیش

سهون : باور نمیکنم...چطور انقد نو و تمیزه؟

جین : خب ، در و دیوار رنگ شده ، کاشی و موزاییک هارو عوض کردن و...

چانیول : خب ادامه بده...

جین : اوایل ساخت این خونه ، اینجا مامان بزرگ و بابابزرگ پدرمون زندگی میکردن ، بابابزرگ یه کارخونه خیلی بزرگ داشته و غیر از پدربزرگ ما سه تا پسر دیگه هم داشتن

اون سه تا پسر همزمان عاشق یه دختر میشن....اون دختر یه کارگر ساده و فقیر تو کارخونه بابابزرگ پدرمون بوده ، این سه تا پسر برای اینکه به
دیدگاه ها (۱۱)

والا...:|||#عاشق #طنز #جهت_تنوع #شاید_موقت #koreveb #فکت

قسمت بعدی فیک اکسو گمشده#کای #اکسو #فیک #رمان #exo #kaiنویسن...

وای لیدرممممچه لوپایییی^^نگاه تروخدا چطور نگاه میکنه^^کپشن:G...

پسرم تنت میخاره؟ اینجا جاش نیس جلو دوربین>< فقط بالا یا پای...

«زندگی تباه من»(فصل دوم)&۸(ویو نائه)(آهی کشیدم و از روی تخت ...

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 17

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط