می خواستم بگریمش آمد مرا گریست!
می خواستم بگریمش آمد مرا گریست!
تنها غریبه ای که برایم غریبه نیست
آخر نگفتی ای شب دیرینه پای من
این از سحر برآمده رویای خواب کیست؟
این از بهار آمده کاینجا ، در این کویر
با عشق کوه و آتش و دریا و درد زیست
لب های او ، شکفتن رازی نگفتنی
با دره حرف می زد و با کوه می گریست
ای خاک! هان! چگونه سپارم به دست تو
چشمی که عاشقانه ترین شعر زندگی است...
#مجید_عابدی
تنها غریبه ای که برایم غریبه نیست
آخر نگفتی ای شب دیرینه پای من
این از سحر برآمده رویای خواب کیست؟
این از بهار آمده کاینجا ، در این کویر
با عشق کوه و آتش و دریا و درد زیست
لب های او ، شکفتن رازی نگفتنی
با دره حرف می زد و با کوه می گریست
ای خاک! هان! چگونه سپارم به دست تو
چشمی که عاشقانه ترین شعر زندگی است...
#مجید_عابدی
۲.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.