طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_پنجم
#قسمت_سی_و_نهم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... نمی دانم در آخرین مکالمات بین شان چه گذشت، اما دیگر با من حرفی نزد و رفت نشست گوشه اتاق و به سقف چشم دوخت و به فکر فرو رفت. دخترانش نمی دانستند که این آخرین باری است که صدای او را میشنوند؛ وگرنه...
کمی گذشت؛ من هم در این فرصت، کمی با عمار صحبت کردم. ابراهیم که حالش بهتر شد، رفتیم خلصه برای استراحت.
بعد از نظافت اسلحه هایمان تا ظهر خوابیدیم. قرار بود بعد از نماز ظهر و عصر به اتفاق ابراهیم برویم به وضعیت نیروهای مان سرکشی کنیم؛ اما خستگی شب های قبل و خصوصاً عملیات دیشب، اجازه این کار را ندارد و بعد از ناهار دوباره خواب مان برد. وقتی بیدار شدیم، غروب شده بود. نزدیک اذان مغرب بود. شروع کردیم به نوشتن گزارش عملیات دیشب. نماز را که خواندیم، با ابراهیم و حیدر و ابومحسن مشغول تجزیه و تحلیل عملیات ناتمام شب گذشته شدیم. مشکلات مختلف و طرح های مختلف بررسی شد. همه مطالب و نتایج جلسه را هم در دفترچه گزارشم یادداشت کردم برای ثبت تجربه. ابراهیم هم همین طور. شب به نیمه رسیده بود. هوا خیلی سرد و هیزم ها تمام شده بود. اتاق باید با یک بخاری گازوئیلی گرم می شد، اما خیلی کارایی نداشت و فقط تا شعاع یک متری اطرافش را گرم می کرد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_پنجم
#قسمت_سی_و_نهم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... نمی دانم در آخرین مکالمات بین شان چه گذشت، اما دیگر با من حرفی نزد و رفت نشست گوشه اتاق و به سقف چشم دوخت و به فکر فرو رفت. دخترانش نمی دانستند که این آخرین باری است که صدای او را میشنوند؛ وگرنه...
کمی گذشت؛ من هم در این فرصت، کمی با عمار صحبت کردم. ابراهیم که حالش بهتر شد، رفتیم خلصه برای استراحت.
بعد از نظافت اسلحه هایمان تا ظهر خوابیدیم. قرار بود بعد از نماز ظهر و عصر به اتفاق ابراهیم برویم به وضعیت نیروهای مان سرکشی کنیم؛ اما خستگی شب های قبل و خصوصاً عملیات دیشب، اجازه این کار را ندارد و بعد از ناهار دوباره خواب مان برد. وقتی بیدار شدیم، غروب شده بود. نزدیک اذان مغرب بود. شروع کردیم به نوشتن گزارش عملیات دیشب. نماز را که خواندیم، با ابراهیم و حیدر و ابومحسن مشغول تجزیه و تحلیل عملیات ناتمام شب گذشته شدیم. مشکلات مختلف و طرح های مختلف بررسی شد. همه مطالب و نتایج جلسه را هم در دفترچه گزارشم یادداشت کردم برای ثبت تجربه. ابراهیم هم همین طور. شب به نیمه رسیده بود. هوا خیلی سرد و هیزم ها تمام شده بود. اتاق باید با یک بخاری گازوئیلی گرم می شد، اما خیلی کارایی نداشت و فقط تا شعاع یک متری اطرافش را گرم می کرد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۱.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.