از قصه ی عشقش

از قصه ی عشقش
خواستم بنویسم
تا
گره دل وا کنم

به قهوه ایی چشمان تو
قسم که نشد...
دیدگاه ها (۱)

دُچار یعنی..دو چشم داری اما؛حواست چهار چشمیپِیِ کسی است...!

.درود بردستهای تو بادآنگاه که پر می کشند به سوی منامروز در ر...

دوستم بدارو تمام دنیا را از من بخواهمنی را که از تمام دنیا،ت...

خواستم دل ببرم از دل لیلا که نشد تا که عشقش بشوم با دل شیدا ...

سوختم آتش گرفتم  آب درمانم نشدخواستم رویا ببینم خواب درمانم ...

اونجاکه #خیبر_عاصی میگه:ناز چشمان تو را شعر کنم در دل شب ،تا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط