❁ شهادت مــــــادر
❁ شهادت مــــــادر
افسانه نیست ❁
قسمـــ⑫ــــت نقشه شوم ⑫➼
『❅✵↦↤✵❅』
✱ علامه طبرسی در کتاب احتجاج پس از ذکر سخنرانی حضرت در مسجد به نقل از امام صادق علیه السلام ادامه میدهد:
✻ ابوبکر به سوی خانهی خود بازگشت و عمر را به نزد خود فراخواند:
ابوبکر: دیدی که گفتگوی ما با علی(ع) امروز چگونه پایان یافت؟ اگر در روز دیگری با او چنین برخوردی داشته باشیم، مسلما امور ما متزلزل شده و اساس حکومت ما سست خواهد شد؛ رأی شما در این خصوص چیست؟
عمر: نظر من این است که دستور قتل او را صادر کنیم.
● ابوبکر: چگونه و توسط چه کسی؟
عمر: خالد بن ولید برای این کار، مناسب است. آنگاه آن دو نفر، به دنبال خالد فرستادند و خالد نزد آنها آمد، آنها به او گفتند:
【 میخواهیم ترا برای یک امر بزرگ مأمور کنیم!】
⇱ خالد: هر چه میخواهید مرا به آن تکلیف کنید، گرچه قتل علی(ع) باشد آمادهام.
● ابوبکر و عمر: نظر ما همین است.
خالد: چگونه او را بکشم؟
ابوبکر:
【در مسجد حاضر شو و در نماز جماعت کنار علی(ع) بنشین و با او نماز بخوان، وقتی که من سلام آخر نماز را دادم، برخیز و گردن علی(ع) را بزن!】
✿ اسماء دختر عمیس که همسر ابوبکر بود و در باطن از دوستان اهلبیت این سخن را شنید و به کنیز خود گفت:
● به خانهی علی و فاطمه(س) برو و سلام مرا به آنها برسان و به علی(ع) بگو:
❧ «این جمعیت برای کشتنت به مشورت نشستهاند، فورا از شهر بیرون برو که من از خیرخواهان تو هستم»
امیرمؤمنان(ع) به کنیز فرمود: به اسماء بگو:
【خداوند بین آنها و مقصودشان، مانع میشود.】
سپس علی علیه السلام از خانه بیرون آمد و به قصد شرکت در نماز جماعت به مسجد رفت و در صف نشست و خالد بن ولید نیز آمد و در حالی که شمشیر همراهش بود در کنار علی(ع) نشست.
نماز شروع شد هنگامی که ابوبکر برای تشهد نماز نشست از تصمیم خود پشیمان شد و ترسید که فتنه و آشوبی رخ دهد با توجه به شناختی که از شجاعت حیدر کرار سراغ داشت حیران بود که آیا سلام نماز را بگوید یا نه؟
مردم گمان میکردند او دستخوش اشتباه شده است، ناگهان متوجه خالد شد و گفت:
【آنچه را به تو دستور دادم، البته انجام نده.】
❊ سپس گفت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
امیرمؤمنان علی(ع) به خالد فرمود: چه دستوری به تو داده بود؟
خالد گفت: به من دستور داده بود که گردنت را بزنم.
⇱ علی(ع) فرمود: آیا این دستور را اجرا میکردی؟
خالد گفت:【سوگند به خدا اگر او قبل از سلام نماز، مرا نهی نمیکرد تو را میکشتم.】
✜ در این هنگام علی(ع) خالد را به زمین زد، مردم اطراف علی(ع) را گرفتند که خالد را رها کند، عمر گفت: به خدای کعبه خالد را میکشد.
حضرت علی(ع) گلوی خالد را با دو انگشت اشاره و وسطی، گرفت، آنچنان فشار داد که خالد نعره کشید، مردم ترسیدند و هر کس در فکر خود بود و در این هنگام خالد لباس خود را نجس کرد و پاهای خود را به رها میزد و هیچگونه سخنی نمیگفت.
⚡️ هر کس که نزدیک میشد تا خالد را از چنگ نیرومند علی(ع) نجات دهد، نگاه تند علی(ع) آنچنان او را وحشت زده میکرد که برمیگشت.
✬ ابوبکر عمر را نزد عباس(عموی پیامبر) فرستاد، عباس آمد و شفاعت کرد و علی(ع) را سوگند داد و گفت: ترا به حق قبر پیامبر(ص) و به حق فرزندانت و به حق مادرشان، خالد را رها کن.
آنگاه علی(ع) خالد را رها ساخت.
عباس بین دو چشم علی(ع) را بوسید.
⚡️ سپس علی(ع) گریبان عمر را گرفت و فرمود:
【ای پسر صحاک حبشیه، اگر حکم خدا و عهد پیامبر(ص) نبود، میدانستی که کدامیک از ما ضعیفتر و کمتر بودیم.】
✘ حاضران، میانجیگری کردند و عمر را از دست علی(ع) رها ساختند.
『❅✵↦↤✵❅』
#شهادت_مادر_افسانه_نیست
#نقشه_شوم #مادر #میخ_در #مسمار #در_و_دیوار #پهلوی_شکسته #سیلی #بسیج_سایبری
افسانه نیست ❁
قسمـــ⑫ــــت نقشه شوم ⑫➼
『❅✵↦↤✵❅』
✱ علامه طبرسی در کتاب احتجاج پس از ذکر سخنرانی حضرت در مسجد به نقل از امام صادق علیه السلام ادامه میدهد:
✻ ابوبکر به سوی خانهی خود بازگشت و عمر را به نزد خود فراخواند:
ابوبکر: دیدی که گفتگوی ما با علی(ع) امروز چگونه پایان یافت؟ اگر در روز دیگری با او چنین برخوردی داشته باشیم، مسلما امور ما متزلزل شده و اساس حکومت ما سست خواهد شد؛ رأی شما در این خصوص چیست؟
عمر: نظر من این است که دستور قتل او را صادر کنیم.
● ابوبکر: چگونه و توسط چه کسی؟
عمر: خالد بن ولید برای این کار، مناسب است. آنگاه آن دو نفر، به دنبال خالد فرستادند و خالد نزد آنها آمد، آنها به او گفتند:
【 میخواهیم ترا برای یک امر بزرگ مأمور کنیم!】
⇱ خالد: هر چه میخواهید مرا به آن تکلیف کنید، گرچه قتل علی(ع) باشد آمادهام.
● ابوبکر و عمر: نظر ما همین است.
خالد: چگونه او را بکشم؟
ابوبکر:
【در مسجد حاضر شو و در نماز جماعت کنار علی(ع) بنشین و با او نماز بخوان، وقتی که من سلام آخر نماز را دادم، برخیز و گردن علی(ع) را بزن!】
✿ اسماء دختر عمیس که همسر ابوبکر بود و در باطن از دوستان اهلبیت این سخن را شنید و به کنیز خود گفت:
● به خانهی علی و فاطمه(س) برو و سلام مرا به آنها برسان و به علی(ع) بگو:
❧ «این جمعیت برای کشتنت به مشورت نشستهاند، فورا از شهر بیرون برو که من از خیرخواهان تو هستم»
امیرمؤمنان(ع) به کنیز فرمود: به اسماء بگو:
【خداوند بین آنها و مقصودشان، مانع میشود.】
سپس علی علیه السلام از خانه بیرون آمد و به قصد شرکت در نماز جماعت به مسجد رفت و در صف نشست و خالد بن ولید نیز آمد و در حالی که شمشیر همراهش بود در کنار علی(ع) نشست.
نماز شروع شد هنگامی که ابوبکر برای تشهد نماز نشست از تصمیم خود پشیمان شد و ترسید که فتنه و آشوبی رخ دهد با توجه به شناختی که از شجاعت حیدر کرار سراغ داشت حیران بود که آیا سلام نماز را بگوید یا نه؟
مردم گمان میکردند او دستخوش اشتباه شده است، ناگهان متوجه خالد شد و گفت:
【آنچه را به تو دستور دادم، البته انجام نده.】
❊ سپس گفت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
امیرمؤمنان علی(ع) به خالد فرمود: چه دستوری به تو داده بود؟
خالد گفت: به من دستور داده بود که گردنت را بزنم.
⇱ علی(ع) فرمود: آیا این دستور را اجرا میکردی؟
خالد گفت:【سوگند به خدا اگر او قبل از سلام نماز، مرا نهی نمیکرد تو را میکشتم.】
✜ در این هنگام علی(ع) خالد را به زمین زد، مردم اطراف علی(ع) را گرفتند که خالد را رها کند، عمر گفت: به خدای کعبه خالد را میکشد.
حضرت علی(ع) گلوی خالد را با دو انگشت اشاره و وسطی، گرفت، آنچنان فشار داد که خالد نعره کشید، مردم ترسیدند و هر کس در فکر خود بود و در این هنگام خالد لباس خود را نجس کرد و پاهای خود را به رها میزد و هیچگونه سخنی نمیگفت.
⚡️ هر کس که نزدیک میشد تا خالد را از چنگ نیرومند علی(ع) نجات دهد، نگاه تند علی(ع) آنچنان او را وحشت زده میکرد که برمیگشت.
✬ ابوبکر عمر را نزد عباس(عموی پیامبر) فرستاد، عباس آمد و شفاعت کرد و علی(ع) را سوگند داد و گفت: ترا به حق قبر پیامبر(ص) و به حق فرزندانت و به حق مادرشان، خالد را رها کن.
آنگاه علی(ع) خالد را رها ساخت.
عباس بین دو چشم علی(ع) را بوسید.
⚡️ سپس علی(ع) گریبان عمر را گرفت و فرمود:
【ای پسر صحاک حبشیه، اگر حکم خدا و عهد پیامبر(ص) نبود، میدانستی که کدامیک از ما ضعیفتر و کمتر بودیم.】
✘ حاضران، میانجیگری کردند و عمر را از دست علی(ع) رها ساختند.
『❅✵↦↤✵❅』
#شهادت_مادر_افسانه_نیست
#نقشه_شوم #مادر #میخ_در #مسمار #در_و_دیوار #پهلوی_شکسته #سیلی #بسیج_سایبری
۳.۷k
۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.