بی حضورت قصه را با خاک یکسان می کنم
بی حضورت قصه را با خاک یکسان می کنم!
توی تنگ تنگ!··· با این عشق طغیان می کنم !
کنج غار خلوت تنهایی ام یا توی جمع!
هرکجا دلتنگ باشم بی تو طوفان می کنم !
هی غزل می سازمت ،در شهر جارت می زنم!
چشم های عابران را خیس باران می کنم !
توی چشم ناشکیب آینه زل می زنم!
بغض دلتنگی چشمم را دوچندان می کنم !
من غلط کردم اگر گفتم صبورم! ···بی خیال!
لاف بیجایی زدم , الساعه کتمان می کنم !
می شوم همدست با رمال های بدقلق!
هم تبانی با خیال و فال و فنجان می کنم !
عاشقانه پشت میز کافه ها می نوشمت!
شاعرانه کافه ها را بی تو ویران میکنم ...
توی تنگ تنگ!··· با این عشق طغیان می کنم !
کنج غار خلوت تنهایی ام یا توی جمع!
هرکجا دلتنگ باشم بی تو طوفان می کنم !
هی غزل می سازمت ،در شهر جارت می زنم!
چشم های عابران را خیس باران می کنم !
توی چشم ناشکیب آینه زل می زنم!
بغض دلتنگی چشمم را دوچندان می کنم !
من غلط کردم اگر گفتم صبورم! ···بی خیال!
لاف بیجایی زدم , الساعه کتمان می کنم !
می شوم همدست با رمال های بدقلق!
هم تبانی با خیال و فال و فنجان می کنم !
عاشقانه پشت میز کافه ها می نوشمت!
شاعرانه کافه ها را بی تو ویران میکنم ...
- ۲.۴k
- ۱۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط