نمیدانم چرا

نمیدانم چرا ..
وقتی به آغوش میگیرمَت ،
دیگر به هیچ چیز فکر نمیکنم ..
شاید ،
آغوشِ تو بُن بستِ تمام افکارم است ...

•مانی دانته
دیدگاه ها (۳)

گمم نکن در گوشه ای از حافظه ات آرام می نشینم !فقط بگذار بمان...

می‌خواهمتنمی‌دانم که بودم...که خواهم بود و چه می‌شوم...اما م...

نمیدانستم یک روزمن میشوم اتفاق قشنگ زندگی تومانند توکه شدی ا...

دروغ چرابگذار راستش را بگویمراستش را بخواهیچند وقتیست ک میبی...

وقتی به بن بست رسیدی ...وقتی به جایی رسیدی که به نظرت آمد ای...

عجیب دلتنگ شده ام....نمیدانمشاید برای تویا شاید برای دیروزها...

وقتی میگن کسی که دوست داره برات میجنگه منظور جنگ؛ اون جنگ فی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط