📝
📝
مادر یه گلدون شمعدونی زیبا داشت که اونو بهترین جای حیاط نگه می داشت. از هر گل و گلدون چند تایی داشت اما شمعدونی بین اونها به قول معروف یکی یه دونه بود.
هر روز بهش می رسید و باهاش حرف می زد و عشق میداد و بعد می رفت سراغ گل و گلدون های دیگه.
مهمون که میومد اجازه نمی داد زیاد نگاهش کنن یا بهش دست بزنن،می ترسید که خدای نکرده چشمش بزنن. می گفت:شمعدونی من خیلی ناز داره خوش ندارم کسی جز خودم نازشو بخره.
یادم میاد مادر هر روز صبح شمعدونی رو بو می کرد و عطرشو نفس می کشید حتی وقتایی که گل نداشت،
می گفت این شمعدونی با بقیه گل ها فرق می کنه و کلی مهرومحبت دیده برای همینه که همیشه بوی خوش داره.
یه روز مادرم بهم گفت:
تو الان مثل یک گلدان خالی هستی
روزی قراره یک گل زیبا در تو کاشته شود
خودت را جوری بساز ، آن گل مثل همین شعمدانی باشه
یاد بگیر رفتار کردن با گلت رو
اگر روزی گلدان شکسته ای شدی
نتونه از تو دل بکنه!
حِس حرف | #علیرضا_فرد
مادر یه گلدون شمعدونی زیبا داشت که اونو بهترین جای حیاط نگه می داشت. از هر گل و گلدون چند تایی داشت اما شمعدونی بین اونها به قول معروف یکی یه دونه بود.
هر روز بهش می رسید و باهاش حرف می زد و عشق میداد و بعد می رفت سراغ گل و گلدون های دیگه.
مهمون که میومد اجازه نمی داد زیاد نگاهش کنن یا بهش دست بزنن،می ترسید که خدای نکرده چشمش بزنن. می گفت:شمعدونی من خیلی ناز داره خوش ندارم کسی جز خودم نازشو بخره.
یادم میاد مادر هر روز صبح شمعدونی رو بو می کرد و عطرشو نفس می کشید حتی وقتایی که گل نداشت،
می گفت این شمعدونی با بقیه گل ها فرق می کنه و کلی مهرومحبت دیده برای همینه که همیشه بوی خوش داره.
یه روز مادرم بهم گفت:
تو الان مثل یک گلدان خالی هستی
روزی قراره یک گل زیبا در تو کاشته شود
خودت را جوری بساز ، آن گل مثل همین شعمدانی باشه
یاد بگیر رفتار کردن با گلت رو
اگر روزی گلدان شکسته ای شدی
نتونه از تو دل بکنه!
حِس حرف | #علیرضا_فرد
۳.۲k
۰۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.