یه روز تا مسیر خونه باهام اومد و حواسش بهم بود

یه روز تا مسیر خونه باهام اومد و حواسش بهم بود
از دور هرچند لحظه نگاش میکردم و تا خیابون خلوت میشد نگاش میکردمو نیشم باز میشد و اونم با مهربونی نگام میکرد😍 😂
دلتنگش بودم و دلم گرف که فقط از دور میتونم ببینمش ولی بازم مسخره بازی در میاوردم که نفهمه دلم گرفته و ناراحت نشه..
وقتی رسیدم خونه و زنگ زد
بعد صحبتای معمولی
گفت چرا حالت خوب نبود؟!
تعجب کردم ع کجا فهمید
ولی به روم نیاوردمو
گفتم حالم خوب بود که
گفت ارع میخندیدی ولی فک نکن من نفهمیدم بهم ریخته ای
خواستم بگم
شاید چیزی نگم ولی
حواسم بهت هست حالت که بد باشه میفهمم..!


میدونی
تو تنها کسی هستی که منو به معنایِ واقعی میفمه..
تو حتی وقتی لبام میخندن با یه نگاه به چشام میفهمی حالَمو..:)
#دِل‌نوشته
۹۸/۱۰/۲۳
دیدگاه ها (۱۹)

یادمه چند وقت پیش یه مغازه توجهمو جلب کرد پر از عروسکای رنگی...

نِمیدونَمـ چِهـجوریٓ قَبلِ {طُّ} مَن زِندِه بودَمـ{طُّ} وا...

پستایی که گذاشتمو میخوندم چشمم خورد ب این 👈 http://wisgoon...

بم گفته بود واسم لواشک گرفته گفتم لابد اندازه خودمو خودش گرف...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط