اسم رمز

" ‌اسم رمز🔪 "
قسمت اول

میخوام ببرمتون به یک جای خاص جایی که فقط بعضی از آدمها زنده میمونن شهر جرم و جنایت شهر توکیو.
توی این شهر معمولاً مردم عصاب ندارن و عادی نیستن ولی خوب یک خوبی هم که داره اینه که شهر آزادی عه قانون داره ولی نه زیاد جایی که جنایت کارا ، قاتلا ، مافیایی ها...هستن اینجا جاییه که بهش میگیم توکیو
حالا از این بحث ها بگذریم بریم سراغ داستانی که بخاطرش دارید اینو می‌خونید
بزارید از خودم شروع کنم
مثل هر روز بلند شدم لباسای مدرسه ام رو پوشیدم و نون تستم رو برداشتم که برم مدرسه که یهو با داد خواهرم از جا پریدم

ماری: کیمیکوووووو تولههه سگگگ زود باش دیرتتت شددد

کیمیکو: باشههه بای بای نه ساننن

ماری: بای
رفتم از خونه بیرون سریع و سوار دوچرخه ام شدم راه افتادم توی راه درخت های گیلاس رو دیدم که شکوفه داده خیلی قشنگ بود ولی خوب امروز قرار روز افتضاحی باشه چون امتحان ریاضی دارم ⁦༎ຶ⁠‿⁠༎ຶ⁩
مثل همیشه اومدم از کوچه جای مدرسه رد بشم که چند تا مرد رو دیدم رفتن تو کوچه رفتم منم رد بشم دیدم صدای بلند مثل شلیک یک تیر اومد
بدجوری ترسیدم برم توی کوچه ولی آروم نگاه کردم توی کوچه رو و....
چیزی دیدم که کاش هیچ وقت نمی دیدم یک مردی غرق خون افتاده بود زمین و اون ستا مرد هم نگاش می کردن!
دوتا از مردا موهای بنفش و مشکی داشتن یکی موهاش بلند بود و اون یکی دیگه کوتاه یکی دیگه هم بود که موهاش صورتی بود و جای زخم بزرگی رو صورتش داشت

مو بنفش مو کوتاه: هی صورتی زنگ بزن بگو کارش رو تموم کردیم

مو صورتی: چند بار بگم به من نگو صورتی مردک 💢

مو بنفش مو بلند: سانزو ران تمومش کنید دارم زنگ می زنم

سانزو: اینو به ران بگو ریندو 💢

ران: به من چه خوب صورتی دیگه

سانزو: به خدا قسم می کشمتت

ریندو: خفه شیددد

ریندو: الو آره کار تمومه اسم رمز رو گفت A76 اسم رمز

ریندو: نگران نباش حواسم هست کسی نفهمه باشه خدافظ

ترسیدم عقب عقب رفتم پام خورد به دوچرخم افتاد زمین صدای بلندی داد

سانزو: صدای کی بود ؟!
صدای پاشون اومد داشتن میومدن به این سمت سریع سوار دوچرخه ام شدم و رکاب زدم به پشت سرم حتی یک لحظه هم نگاه نکردم بعد ده دقیقه رسیدم مدرسه نفس عمیق کشیدم پشت سرم رو نگاه کردم خبری ازشون نبود خیالم راحت شد رفتم داخل

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
معرفی کیمیکو رو هم بعدا میزارم من رفتم تا آخر هفته پارت بعدی
دیدگاه ها (۶)

نام: کیمیکو فامیل: یوچی سن: ۱۷لقب: گربه تنبل بستگان: پدر ـ م...

@yasna_80

برادرای هایتانی پارت ۲

پارت یک زندگی شیرین

برادرای هایتانی پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط