معرفیکتابشعرطنز

‍ ‍ #معرفی_کتاب_شعر_طنز

نام کتاب: مخزن الاشرار
نویسنده: دکتر عباس احمدی
ناشر: سوره مهر

شعر نخست:

وصلت ما

وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود
من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود

درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود
بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود

رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم
گفت باید زن بگیری تو و این دستور بود

چند باری خواستگاری رفته بودم بد نبود
میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود

این یکی گیسو کمند و آن یکی بینی بلند!
این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود

سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن
اولی خرفهم بود و دومی خرزور بود

خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است
انتخاب اولم باباش مرده شور بود

کیس خوبی بود شخصا، صورتا، فهما، فقط
هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود

با خودم گفتم که کی داده ... گرفته، بی خیال
حیف از شانس بدم دامادشان مامور بود!

این غزل را توی زندان من سرودم، یک نفس
شاهدم ناصر سه کله با کرم وافور بود...

زن اخ است و مایه درد و بلا با این وجود
می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود


✍ 🏻 عباس احمدی

🔶 ...وطنز...🔶
🇮 🇷 @vatanz_ir 🇮 🇷
دیدگاه ها (۱)

#رمان_مهدوی ۱۲🔸 در قسمت ۴ چه گذشت؟✅ کانال "مهدیاران"@Mahda...

🔘 درج بیش از یکی دو هشتگ در یک توییت صورت جالبی ندارد و از ...

چین حسابهای ایران را مسدود کردگفتم چرا عزیزم، بستی حساب‏ها ر...

📷 آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل با ادای احترام به مزار ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط