ما را فراموش نکنید…
ما را فراموش نکنید…
وقتی واقعاً این مملکت را امام زمان (عجل الله فرجه) نگه داشته است…
پیرمردی ، از اهالی آن تپه خبر داده بود شب های جمعه نور سبزی در آنجا می بیند، با تعدادی از بچه ها برای تفحص راه افتادیم و بعد از چندین ساعت جست و جو پس از یافتن حدود ۴۰ شهید منطقه را ترک کردیم.
حدود دو هفته در عبور از منطقه مجدداً پیرمرد را دیدیم، ایستادیم و من گفتم: "خیلی از شما متشکرم، آدرسی که شما به من دادید، رفتیم و آنجا شهدایمان را پیدا کردیم"
به ناگاه پیرمرد گفت: "نه، هنوز در آنجا شهید هست و من دوباره شب جمعه آنجا نور سبز را دیدم."
لذا مجدداً به تپه ها برگشتیم و وجب به وجب آنجا را گشتیم، اما از صبح تا ظهر هیچ خبری نشد…
خسته شدیم… این را به شهدا گفتیم و از آنها خواستیم تا کمک کنند پیدایشان کنیم.
در همین حین یکی از بچه ها با سر نیزه روی زمین را کوبید، نوک یک پوتین پیدا شد، سریع خاک ها را کاملاً از اطراف جنازه اش خالی کردیم.
از جیبش یک کیف پلاستیکی در آوردم، در داخل آن یک وصیتنامه بود، تمام کارت شهدا بعد از آنکه از خاک بیرون می آوردیم با هوا خوردن، نوشته هایش پاک می شد. اما وقتی تای کاغذ را باز کردم در عین آنکه هیچ اثری از پوسیدگی در آن نبود، نوشته هایش کاملاً سالم و ثابت باقی ماند. لذا مشتاق تر از همیشه شروع به خواندن کردم :
من سید حسن، بچه ی تهران و از لشکر حضرت رسول صلی الله علیه و آله هستم … بعد از معرفی به اصل نامه اش رسیدم که اینچنین نوشته بود:
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت شهدا را دعوت می کنند. فردا شب، شب حمله است. بدانید که شهدا بر حق اند. پشتوانه ی این مملکت، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. اگر این اتفاق نیفتاد، هر فکری که شما می کنید، بکنید.
پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله، یعنی فردا شب به شهادت می رسم. جنازه ی من، هشت سال و پنج ماه و بیست و پنج روز در منطقه می ماند. بعد از این مدت، جنازه ی من پیدا می شود و زمانی که جنازه ی من پیدا شود، امام (ره) در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه علیهم السلام به من گفتند و مرا به شهادت دعوت کردند و من به شما می گویم به مردم دلداری بدهید، به آنها روحیه بدهید و به آنها
بگویید
که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پشتوانه ی این انقلاب است.
بگویید
که ما فردا شما را شفاعت می کنیم
و بگویید
ما را فراموش نکنید
همانطور که نشسته بودیم، دفتر و مدارک دنبالمان بود، سریع مراجعه کردیم و عملیاتی را که لشکر حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آن شب انجام داده بود، پیدا کردیم، دیدیم درست همان تاریخ بوده که هشت سال و پنج ماه و بیست و پنج روز از آن گذشته است!
راوی: سرهنگ حسین کاجی
#شهدا
#سرهنگ_حسین_کاجی
وقتی واقعاً این مملکت را امام زمان (عجل الله فرجه) نگه داشته است…
پیرمردی ، از اهالی آن تپه خبر داده بود شب های جمعه نور سبزی در آنجا می بیند، با تعدادی از بچه ها برای تفحص راه افتادیم و بعد از چندین ساعت جست و جو پس از یافتن حدود ۴۰ شهید منطقه را ترک کردیم.
حدود دو هفته در عبور از منطقه مجدداً پیرمرد را دیدیم، ایستادیم و من گفتم: "خیلی از شما متشکرم، آدرسی که شما به من دادید، رفتیم و آنجا شهدایمان را پیدا کردیم"
به ناگاه پیرمرد گفت: "نه، هنوز در آنجا شهید هست و من دوباره شب جمعه آنجا نور سبز را دیدم."
لذا مجدداً به تپه ها برگشتیم و وجب به وجب آنجا را گشتیم، اما از صبح تا ظهر هیچ خبری نشد…
خسته شدیم… این را به شهدا گفتیم و از آنها خواستیم تا کمک کنند پیدایشان کنیم.
در همین حین یکی از بچه ها با سر نیزه روی زمین را کوبید، نوک یک پوتین پیدا شد، سریع خاک ها را کاملاً از اطراف جنازه اش خالی کردیم.
از جیبش یک کیف پلاستیکی در آوردم، در داخل آن یک وصیتنامه بود، تمام کارت شهدا بعد از آنکه از خاک بیرون می آوردیم با هوا خوردن، نوشته هایش پاک می شد. اما وقتی تای کاغذ را باز کردم در عین آنکه هیچ اثری از پوسیدگی در آن نبود، نوشته هایش کاملاً سالم و ثابت باقی ماند. لذا مشتاق تر از همیشه شروع به خواندن کردم :
من سید حسن، بچه ی تهران و از لشکر حضرت رسول صلی الله علیه و آله هستم … بعد از معرفی به اصل نامه اش رسیدم که اینچنین نوشته بود:
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت شهدا را دعوت می کنند. فردا شب، شب حمله است. بدانید که شهدا بر حق اند. پشتوانه ی این مملکت، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. اگر این اتفاق نیفتاد، هر فکری که شما می کنید، بکنید.
پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله، یعنی فردا شب به شهادت می رسم. جنازه ی من، هشت سال و پنج ماه و بیست و پنج روز در منطقه می ماند. بعد از این مدت، جنازه ی من پیدا می شود و زمانی که جنازه ی من پیدا شود، امام (ره) در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه علیهم السلام به من گفتند و مرا به شهادت دعوت کردند و من به شما می گویم به مردم دلداری بدهید، به آنها روحیه بدهید و به آنها
بگویید
که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پشتوانه ی این انقلاب است.
بگویید
که ما فردا شما را شفاعت می کنیم
و بگویید
ما را فراموش نکنید
همانطور که نشسته بودیم، دفتر و مدارک دنبالمان بود، سریع مراجعه کردیم و عملیاتی را که لشکر حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آن شب انجام داده بود، پیدا کردیم، دیدیم درست همان تاریخ بوده که هشت سال و پنج ماه و بیست و پنج روز از آن گذشته است!
راوی: سرهنگ حسین کاجی
#شهدا
#سرهنگ_حسین_کاجی
۲.۸k
۲۵ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.