یک اتفاق ساده بود

یک اتفاقِ ساده بود
تحمّلِ دیگران را نداشتیم
خَزیدیم زیرِ پوستِ هم!
حرفی نبود
پس‌ شعر خواندیم
مقصدی نبود
ناچار در راه گُم شدیم
بارانی نبود
با ذوق باریدیم
رنگین کمانی نبود
چشمهای ما بود فواره‌ی رنگ و نور
پیش از ما عشق
تنها یک‌ اتفاق ساده بود

#حامد_نیازی
شعری از کتابِ: #یک_اتفاق_ساده
دیدگاه ها (۳)

عاشقمباید سپُرد مرابه دست‌های جوی آبچونان برگی از کتابی مقدس...

"تو" را،برای تمامِ روز های خوبی که هنوز نیامده است،می خواهم....

بگذار من بیشتر دوستت بدارمبیشتر عاشقت باشمبیشتر بخواهمت..بگذ...

کاش تمام آن دوستت دارم‌هاعاشقت هستم‌هاتنها یک لطف ساده بود!ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط