جبههاقدام

#جبهه_اقدام
#بهشت_جهنمی
#قسمت_هجدهم

: "ممنون ولی دیروز بهم کتاب دادین."
بی آنکه بخواهم، اخم هایم درهم میرود اما سعی دارم عادی جلوه دهم و به زور میخندم: "اما ما امروز شروع کردیم به کتاب دادن حاج خانوم. کی کتاب بهتون داده؟"
- گفتن از طرف موسسه ............ اومدن. میگفتن یه موسسه خیریه ست و اینا. خدا خیرشون بده، یه صدقه ای هم دادم که بدن به بچه های بی بضاعت.
- شما ازشون کارت نخواستین؟
- نه... میگفتن برای فقرای اقلیت های مذهبی هم کمک جمع میکنن. خمس و زکات و فطریه هم میگیرن.
حس میکنم شاخ هایم درحال روییدن است. تعجبم را به روی خودم نمیاورم چون باید زیر زبانش را بکشم: "آفرین...(تمام ناسزاهای عالم در این آفرین بود!) حالا چی دادن بهتون؟"
- چه میدونم مادر... بذار برم بیارم...
خداراشکر که همکاری میکند. میرود و چند لحظه بعد با یک کتاب برمیگردد. کتاب باریکی ست... با خواندن عنوان کتاب، چشمانم از حدقه بیرون میزند. یکی از ضاله ترین کتابهایی که به مریم هم داده بود...
باید بر خودم مسلط شوم. آرام می پرسم: "به همه همسایه ها میدادن؟"
- آره... گفتن هدیه ست...
http://jebheeqdam.ir/node/240

@jebheeqdam
دیدگاه ها (۲)

خطبه امام حسین(ع) در روز عاشوراقسمت چهارماگر در گفتار پیغمبر...

شهید مهدی زین الدین"اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اع...

#جبهه_اقدام🔸 اعتراض ظریف به مدیرعامل توییتروزیر خارجه کشورما...

#جبهه_اقدام امام خامنه ای:برخی کارهاست که پرداختن به آنها، م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط