شعری از ابن سینا در مورد معراج پیامبر ص و

شعری از ابن سینا در مورد معراج پیامبر (ص) و...

حیدیثی خاطرم آمد که می‌فرمود پیغمبر

به اصحابش شب معراج سر لیله الاسرا



به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا

که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا

زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده یوسف

زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد بینا

علی عالی اعلا، ولی والی والا

وصی سید بطحا، به حکمش جمله ما فیها

قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر

کلام نیک پیغمبر، ولی ایزد دانا

حیدیثی خاطرم آمد که می‌فرمود پیغمبر

به اصحابش شب معراج سر لیله الاسرا

به طاق آسمان چهارمین، دیدم من از رحمت

هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصا

به هر مسجد هزاران طاق، هر طاق محرابی

به هر محراب صد منبر، به هر منبر علی پیدا

به پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند

که دیشب با علی بودیم، جمله جمع در یکجا

تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر:

به غیر از خود ندیدم هیچ کس، در نزد آن مولا

اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر

نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه‌ای تنها

که ناگه جبرئیل از، سلام آورد براحمد

که‌ای مسند نشین بازگاه قرب او ادنا

اگرچه بر همه ظاهر شدم بر صورتی، اما

ولیکن از همه بگذشت، با ما بود در بالا
دیدگاه ها (۱۲)

برادرم ، من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم ، سخت است ولی...

( قسمت شصت و دوم: مادر ).برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد م...

آخر همه باید به علی رو بزنند...هم مرده و هم زنده دم از او بز...

نصایح علامه حسن زاده آملی به کاربران شبکه های اجتماعی و موبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط