گفته بودم تنهایی چگونه است

گفته بودم تنهایی چگونه است؟
یکروز تلفنت زنگ می‌خورد و کسی پشت خط با صدایی مصمم خبر از نبودن می‌دهد. «دیگر تمام شد، بیا به دنیای بی هم عادت کنیم».
تو در کالبد کنونیت جا نمی‌شوی. نمی‌دانی که هستی و چه؟ انسانی که نقشه نابودی دنیا را می‌ریزد یا گربه‌ای که دلش به هیچ خوشایندی خوش نیست. غم آنقدر پرفشار هجوم آورده است که دیگر تمام آنچه را که می‌دانستی، نمی‌دانی. چشم می‌بندی و در تلاش برای فکر نکردن، فکر می‌کنی به تمام آنچه‌هایی که گریزانی از آن‌ها. در احساساتی ترین لحظه‌های پیش آمده‌ات هیچ احساسی را درست نمی‌توانی حس کنی. تو در حال تجزیه‌ای، در حال فروپاشی، می‌میری از تنهایی، می‌میری، می‌میری...

گفته بودم تنهایی چگونه است؟
یکروز تلفنت را برمی‌داری و شماره‌اش را می‌گیری. «دیگر تمام شد، بیا به دنیای بی هم عادت کنیم.» تو دیگر در کالبد کنونیت جا نمی‌شوی. نمی‌دانی که هستی و چه؟ انسانی که هیچ وزنی ندارد و برای سفر به کره ماه نقشه می‌ریزد یا گنجشکی که تنها دلتنگیش پرواز بر فراز درخت‌هاست. رهایی، رهایی. دیگر می‌توانی همه چیز و همه کس را بی قید و بند دوست داشته باشی. از هجوم آزادی بیشرطی که نصیبت شده است تا مدت‌ها خوش خوشان و کیفوری. می‌خندی، می‌خندی، می‌خندی...

گفته بودم تنهایی چگونه است؟
می‌میری و می‌خندی.

#کامران_فریدی
دیدگاه ها (۸)

🎉 🎊 💜 👑 🎁

اگه همو دوس دارین هوای همو داشته باشین زود دیر میشه:):dizzy_...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط