نذر کرده ام

نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است

يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر

يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان.

#مهدی_اخوان_ثالث

۴ شهریور سالروز درگذشت زنده یاد "مهدی اخوان‌ثالث
دیدگاه ها (۴)

وقتی معلم پایه ای داری :)

به وقت دیالوگ:شأن یک ملت شأنی هست که به بانوان آن ملت می‌دهن...

به وقت دیالوگ :_بزرگترین اشتباه من؟_متولد شدن بود_متولد شدن ...

یکی دیگه از دیالوگ های مورد علاقه ام:نه تقصیر من بودنه تقصیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط